پس از مدتها با دوستان قدیمیام، تام و پاول، دور هم جمع شده بودیم. شام خوبی خوردیم و حسابی گپ زدیم. حرف به اینجا رسید که هر کدام در جوانی چه نقشههایی برای آینده داشتیم و این نقشهها چقدر بزرگسالیمان را تحتالشعاع قرار دادند. اگر خودم را بخواهم معرفی کنم میتوانم بگویم من جرج هستم، سرمایهگذاری موفق که پس از سالها تلاش و تجربه به موقعیت کنونیام رسیدهام. اما دوستانم...
تام خانوادهی فقیری داشت که در یک کانکس زندگی میکردند و حتی فضای کافی برای خواب نداشتند و در چادر میخوابیدند. پدرش درآمد چندانی نداشت و مادرش هم در رستوارنها کار میکرد. مادر تام به خاطر اوضاع مالیشان سخت پسانداز میکرد و خدای این کار شده بود!
ولی تام به گفتهی خودش، از پدر و مادر پاول، بیشتر از خانوادهاش، سرمشق گرفته بود.
تام: «یادم میآید که پدر و مادر پاول برایش حساب پسانداز باز کرده بودند و ماهانه در آن پول میریختند. من هم به مادرم گفتم که میخواهم برای خودم حساب باز کنم ولی سپردهی حسابم هیچ وقت خیلی زیاد نشد!»
پاول: «اوه! هنوز هم حسابم فعال است و در آن پسانداز میکنم.»
علاوه بر این پدر پاول سرمایهگذاری در سهام را به پسرش آموخته بود. خانوادهی پاول خانهای لوکس در بالای شهر داشتند؛ ولی فرزندانشان را در منطقهای متوسطنشین بزرگ کردند و عادات اقتصادی صحیح را به آنها آموختند. اینگونه پاول و خواهرش به عنوان یک بزرگسال فکر اقتصادی خوبی دارند.
با خودم فکر کردم: کاش پدر و مادر من هم مثل پدر و مادر پاول بودند.
خانوادهی ما هیچ وقت به فقیری خانوادهی تام نبود ولی وضع آنچنان خوبی هم نداشتیم. ما هم کاروانی (خانه سیار) داشتیم که من از دو سالگی تا وقتی به دانشگاه بروم همان جا زندگی کردم. پدرم گاهی بیکار میشد و در خرج خوردوخوراک و پوشاکمان میماند. ولی همیشه اینگونه نبود.
کم پیش میآمد که پول دستش بیاید، ولی با همان پول کم اسباببازی میخرید! هیچوقت پسانداز یا سرمایهگذاری نمیکرد. به یاد ندارم حتی یک ریال در کاری سرمایهگذاری کرده باشد. در عوض اسباببازی میخرید و هر وقت لنگ میماند آنها را میفروخت. پدر و مادرم در مسائل مالی اصلا معلم خوبی نبودند. ولی در عوض تجارت را به ما آموختند. پدرم یک کارآفرین سریالی و همیشه در حال بیزنس بود. بیشتر بیزنسهایش شکست میخوردند؛ ولی بعضی از آنها هم بهشدت موفقیتآمیز بوند.
با دوستانم خداحافظی کردم؛ ولی گفتوگویی که با آنها داشتم روزها ذهنم را درگیر تاثیر برنامههای اقتصادی مختلف بر زندگی کرده بود.
نقشههای ذهنی
رفتار و نگرش اقتصادی ما به طرز چشمگیری توسط خانواده و دوستان ما شکل میگیرد. جامعه، بهویژه رسانههای اجتماعی نیز موثرند؛ اما عمدتا عادات اقتصادی را از خانواده میآموزیم.
البته لازم به ذکر است که این آموزهها بخش کوچکی از فکر اقتصادی افراد برای پیدا کردن راهشان در زندگی را تشکیل میدهد. اسکاتپکس نویسندهی کتاب «راههای نرفته» تاثیر شناخت جهان را بر موفقیت انسان شرح میدهد. به گفتهی وی: هر چه دیدمان نسبت به جهان اطرافمان دقیقتر باشد، در مواجهی با آن موفقتریم.
شناخت ما از زندگی مانند نقشهای است که به کمک آن راهمان را در زندگی پیدا میکنیم.
اگر این نقشه درست و دقیق باشد، دقیقا میدانیم کجای مسیر هستیم و اگر جایگاهمان را بدانیم میدانیم چگونه به مقصد برسیم. البته هیچ کس با چنین شناختی متولد نشده است. بلکه با مرور زمان و کسب تجربیات مختلف آن را به دست میآورد و کمکم راهش را در زندگی پیدا میکند.
فقط نقشهی من درست است!
نقشهی زندگی هر کدام از ما با دیگری متفاوت است. هیچ کس نقشهی ۱۰۰ درصد صحیحی ندارد؛ ولی بعضیها فکر میکنند که تنها نقشهی درست، در دست آنهاست!
باید دائما در طرح زندگیمان تجدیدنظر کنیم. جهان اطراف ما و راههای ارتباطی ما با آن، همواره در حال تغییر است. مهمتر از همه، خودمان هم همیشه در حال تغییر هستیم. پس طبیعتا نقشهی دیروز برای امروز به کار نمیآید. تجدیدنظر در طرح زندگی همت زیادی میخواهد و گاهی رنجآور است. به همین دلیل معمولا افراد در میانسالی روند رشد کندتری در پیش میگیرند؛ چراکه هیچگونه کاستیای در مدل زندگیشان نمیبینند و دست به اصلاح آن نمیزنند. هرچه برای شناخت جهان اطرافمان بیشتر تلاش کنیم نقشهی دقیقتری برای رسیدن به اهدافمان خواهیم داشت.
نکته اینجاست: هر کس برای پیشروی در مسیر زندگی نقشهای دارد؛ ولی برای بسیاری از ما، این نقشهها کشف نشده و ناخودآگاه هستند که هرگز آنها را بررسی یا اصلاح نمیکنیم.
سندهای نامرئی
از آنجایی که نقشههای ذهنی ما اغلب کشفنشده باقی میمانند، بسیاری از صاحبنظران از آنها بهعنوان سندهای نامرئی، که بخشی از باورهای ما را تشکیل داده و زندگی ما را هدایت میکنند، یاد میکنند. این سندهای نامرئی به قدری نامحسوس هستند که متوجه نظارت آنها بر اعمال و رفتارمان نمیشویم.
به چند نمونه از این باورها که در فرهنگ یا ضمیر ناخودآگاه هر کسی وجود دارد دقت کنید:
اگر پول نداشته باشی نمیتوانی به دانشگاه بروی.
برای خوشحال بودن باید از احساساتت پیروی کنی.
نابرده رنج گنج میسر نمیشود!
کسانی که عاشق هم هستند، اصلا دعوا نمیکنند.
دادن هدیههای گران، نشاندهندهی عشق شما هستند.
درآمد بیشتر، خوشحالی بیشتری به همراه دارد.
چون سخت کار میکنم، شایستهی بهترین آپارتمان، ماشین یا هر چیز خوب دیگری هستم.
قبل از هر کاری باید با افراد زیادی مشورت کنید.
همهی این باورها بد یا غلط نیستند، بلکه بعضی از آنها خیلی هم مفید هستند؛ ولی طبق کتابی که پیشتر معرفی شد، بسیاری از بیماریهای روانی، ناشی از کنار نگذاشتن فرهنگهای قدیمی و غلط و اصلاح نکردن سبک زندگی است.
تصور کنید کسی که مدت زیادی تلاش کرده است تا به درک درستی از زندگی برسد و نقشهای برای رسیدن به اهدافش طراحی کند، ناگهان با ایدههای جدیدی روبهرو شود که تمام ایدههای قبلیاش را زیر سوال ببرد، چه احساسی خواهد داشت؟ قطعا تغییر سبک زندگی و باورهایش برایش ملالآور و ترسناک خواهد بود.
افراد مسن کمتر نقشهی زندگی خود را تغییر میدهند؛ چون تصور میکنند درستترین نقشه است.
کاری که بیشتر افراد در چنین موقعیتی انجام میدهند، نادیده گرفتن ایدههای جدید است. این نادیده گرفتن، گاهی به جایی میرسد که فرد هر ایدهی جدیدی را به غلط بودن محکوم میکند. حتی ممکن است به جنگ علیه آنها و ریشهکن کردنشان بپردازد، تا همه چیز مطابق افکار خودش باشد. در واقع افراد به جای بهروزرسانی سبک زندگی خود به نابودی واقعیات جدید برمیخیزند.
نقشهی زندگی خود را دائماً بروزرسانی کنید، چون جهان و خود ما مدام در حال تغییر هستیم.
بنابراین چالشی که پیش روی آدمی است، این است که برای موفقیت بیشتر، به جای لجبازی با واقعیات جدید، به آنها اعتماد کند و سبک زندگیاش را مطابق با آنها بهروزرسانی کند.
این نظریه نهتنها دربارهی سبک زندگی، بلکه برای طرحهای مالی هم صحت دارد.
پسر کو ندارد نشان از پدر!
من از بچگی با عادات اقتصادی بدی بزرگ شدم. پدر و مادرم الگوهای خوبی نبودند، پول را فقط برای خرج کردن میدانستند و به پسانداز یا سرمایهگذاری اعتقادی نداشتند. بنابراین زندگی ما به دست سرنوشت سپرده شده بود. پدرم هیچ وقت شرایط اضطراری را در نظر نمیگرفت و اگر بیکار میشد گرسنه میماندیم!
بزرگتر که شدم همین عادات غلط را در پیش گرفتم و طبق سندهای نامرئی پدر و مادرم عمل میکردم. هر چه درمیآوردم خرج میکردم و به استفاده از عابر بانکم معتاد شده بودم. پس به جای اینکه از نظر اقتصادی رشد کنم، هر روز هم بدبختتر میشدم.
از پدرم تقلید میکردم و از کودکی تجارت بچهگانهای راه انداخته بودم. اسباببازیها و کتاب داستانهایم را در مدرسه به بچهها میفروختم یا برایشان نقاشی میکشیدم و پول میگرفتم.
خوشبختانه بالاخره فهمیدم که باید از افراد موفقتر الگو بگیرم. مثلا همسرم هوش اقتصادی خوبی داشت و به من یاد داد که با پسانداز بخشی از درآمدم هم میتوانم خوب زندگی کنم. والدین او عادات خوبی را یادش داده بودند که به درد من هم خورد!
۲۰ سال طول کشید ولی بالاخره توانستم عادات بدم را کنار بگذارم. اینگونه از فردی همیشه مقروض، به سرمایهگذاری موفق تبدیل شدم. در واقع سند نامرئیام را، از سر نوشتم!
برای موفقیت مالی باورهای ذهنی نامرئی و نادرست خود را شناخته و اصلاح کنید.
زندگی مالی شما
نقشههای اقتصادی هر کس، نه تنها بر زندگی خودش بلکه بر نحوهی ارتباطش با دیگران هم موثر است. به دوستانتان پول قرض میدهید؟ به خیریهها کمک میکنید؟ چقدر در رستوران انعام میدهید؟ اگر همسرتان یک ریال هم پسانداز نکند، چه حسی خواهید داشت؟
متاسفانه طرحهای اقتصادی افراد، دارای نواقصی هستند. این نواقص مانع داشتن روابط مالی سالم با اطرافیان میشوند؛ ولی بزرگترین قسمت را، تدریجی ثروتمند شدن، توانایی ایجاد روابط مالی سالم، نهتنها برای امروز بلکه برای آینده، تشکیل میدهد.
تدریجی ثروتمند شدن و توانایی ایجاد روابط مالی سالم مهمترین بخش طرحهای اقتصادی است.
به محض اینکه نقشهای برای اهداف مالی خود طراحی کردید، سوالات زیر را از خودتان بپرسید:
سوالات مهم نقشهی مالی
خرج بیشتری دارم یا پسانداز بیشتر؟ صرف نظر از جوابتان فکر میکنید چرا اینگونهاید؟ اگر بیشتر پسانداز میکنید، فکر میکنید بتوانید بیشتر خرج کنید؟ یا اگر خرجتان زیاد است، میتوانید بیشتر پسانداز کنید؟ والدینتان ولخرج بودند؟ همسرتان راه پسانداز را میداند؟ درمورد افرادی که عادات اقتصادی مخالف با شما دارند، چگونه فکر میکنید؟
آیا زوجین باید دخلوخرجشان یکی باشد؟ یکی شدن مسائل مالی، وحدت بین همسران را بیشتر میکند؟ طرح چنین مسائلی به رسمی بودن رابطهشان بستگی دارد؟ نظرتان دربارهی توافقات مالی پیش از ازدواج چیست؟ چه راهکاری برای زوجینی که یکی از آنها ولخرج و دیگری بهشدت اقتصادی است، پیشنهاد میکنید؟
چه زمانی برای صحبت کردن با دوستان، راجع به پول مناسب است؟ قرض دادن به خانواده کار صحیحی است؟ قرض گرفتن از آنها چطور؟ اگر پیشنهادی از یکی از دوستانتان برای شروع یک کسبوکار داشته باشید، قبول میکنید؟
چه زمانی قرض گرفتن معقول است؟ آیا اصلا قرض گرفتن را قبول دارید؟ تسویهی بدهی را چطور؟ نظرتان دربارهی وامهای غیرقانونی چیست؟ آیا پشت گوش انداختن اقساط وام صحیح است؟ استفاده از کارتهای اعتباری چطور؟ اگر بله چگونه باید آنها را مدیریت کرد؟
دربارهی پسانداز و سرمایهگذاری چه نظری دارید؟ آیا پسانداز برای دورهی بازنشستگی را شروع کردهاید؟ آیا بازار سهام شما را میترساند؟ آیا زمانی را برای بررسی روند پیشرفتتان صرف میکنید؟ آیا جمعآوری جواهرات گرانبها را نوعی ثروت میدانید؟ جمعآوری ارز را چطور؟
اقتصاد در مقیاسهای بزرگتر، مثلا بازار سهام، آمار بیکاری یا نرخ بهره چقدر در وضعیت شما تاثیرگذار است؟ چه نظری دربارهی مالیات دارید؟ برنامههای مالی دولت مفید هستند یا تماما ضررند؟ اقتصاد جهانی تا چه اندازه وضعیت اقتصادی شما را تحت تاثیر قرار میدهد؟
نظرتان راجع به کار کردن چیست؟ به داشتن دو یا حتی سه شغل برای رسیدن به اهدافتان مایلید؟ بودن کنار خانوادهتان را به اضافهکاری ترجیح میدهید؟ آیا کارفرمای کار خاصی هستید؟ به دلیل نداشتن تحصیلات، تجربه یا شرایط کافی، مجبورید از بعضی مشاغل دور بمانید؟
از نظر شما پولدار شدن چه مفهومی دارد؟ آیا داشتن یک میلیون دلار کافیست تا از نظر خودتان ثروتمند تلقی شوید؟ با پسانداز یک میلیون در سال پولدار خواهید شد؟ یا با تولد در خانوادهای ثروتمند نگرانی مالیای ندارید؟ دربارهی ثروتمندان چگونه فکر میکنید؟ قابل تحسیناند یا خستهکننده؟
چقدر در مسائل مالی ریسکپذیر هستید؟ در بازار سهام، سرمایهگذاری میکنید؟ بین قمار و سرمایهگذاری، چه تفاوتی میبینید؟ به لاتاری اعتقادی دارید؟ کاری احمقانه است یا نوعی امتحان کردن شانس؟
وقتی حرف پول به میان میآید، به کار کردن زنان اعتقاد دارید؟ اگر دارید، چه کارهایی را برای زنان و چه کارهایی را برای مردان مناسب میدانید؟ آیا مسئولیت مالی خاصی را بر عهده دارید؟ دوست دارید خودتان نان بپزید یا لباسهایتان را خودتان بشویید؟ در خانوادهی شما چه کسی قبضها را پرداخت میکند؟ آیا زوجها هر دو درگیر مسائل مالیاند یا تمام مسئولیتها به عهدهی یک نفر است؟
نیازهای ضروری و غیرضروری زندگی شما کداماند؟ هزینههای مسکن و رفتوآمد ضروریاند؟ آیا بدون ماشین هم میتوانید سر کنید؟ خانهتان حتما باید حیاطدار باشد؟ آیا اجارهنشینی احمقانه است؟ آیا اجاره دادن خانه راهی برای کسب درآمد است؟ برای تسویهی هر چه سریعتر اقساطتان برنامهای دارید یا تا آخر عمر میخواهید قسط بدهید؟
پول به چه دردی میخورد و انسان را به چه اهدافی میرساند؟ آیا این اهداف با گذر زمان و بالا رفتن سن تغییر میکنند؟ آیا این اهداف به محل زندگی افراد بستگی دارد؟
جای تامل زیادی وجود دارد. ذهن شما را با سوالات زیادی درگیر کردم که امیدوارم برای پاسخ دادن به آنها وقت کافی صرف کرده و فکر کنید که هر یک از این موضوعات چه تاثیری بر وضعیت مالیتان دارد.
فکر میکنید پاسخهای شما چه فرقی با اعضای خانواده دوستان یا همکارانتان دارد؟ آیا جواب ۱۰۰ درصد صحیحی برای سوالات فوق وجود دارد؟ درستی یا غلطی جوابها به چه عواملی بستگی دارد؟
خواه ناخواه، نقشههای اقتصادی شما تعیینکننده هویت مالی شما و داراییهایتان است. اگر از وضعیت اقتصادی فعلیتان راضی نیستید، بدانید که با ادامه دادن به همین منوال اوضاع تغییری نخواهد کرد. اگر خواهان بهبود شرایط هستید، به تغیرات عمیق و پایدار نیاز دارید. کتاب هارمونی پولی، راهنمای بینظیری است که به شما در ایجاد این تغییرات سازنده و مثبت در زندگی کمک خواهد کرد.