آیا فرزندتان به راحتی در مدرسه کسل میشود؟ آیا همواره از برنامهها و قوانین مدرسه فراری است، و خود را جدای از بقیه میبیند؟ آیا روحیه سرکشیاش آنقدر زیاد است که گاهی معلمها و مربیانش را خطاکار مینامد، و آنها را نقد میکند؟ آیا از خلق و ساخت چیزهای متنوع لذت میبرد، و برای فروش و کسب پول از طریق تولیداتش علاقه نشان میدهد؟
اگر جواب همه سوالات بالا، «آری» است، احتمال آنکه فرزند شما شخصیت یک کارآفرین موفق را داشته باشد بسیار زیاد است. شما میتوانید کارهای زیادی برای رشد و پرورش مهارتها، استعدادها و ارزشهایشان انجام دهید؛ تا کمک کنید که از تواناییهایشان باخبر شوند، و به خوبی در مسیر تعالی قرار بگیرند.
مزایای کارآفرینی
اگر شما هیچگاه حرفهی مربوط به خودتان را پیش نگرفته باشید، شاید به نظرتان کمی عجیب برسد که کودکتان را تشویق به برپایی شغل خودش کنید.
برطبق تحقیقات، بیش از ۵۰ درصد شغلهای نوظهور، در پنج سال ابتداییشان با شکست مواجه میشوند. بنابراین چه لزومی دارد که فرزندتان وقت و انرژیاش را برای تلاش در مسیری که ریسک شکستش اینقدر بالاست، صرف کند؟ سوال و تردید به حقی است. واقعیت این است که منافع بسیار زیادی در مورد راهاندازی کار مختص خودتان وجود دارد؛ این منافع حتی برای فرزندتان پررنگتر خواهد بود. شروع به ساختن یک تجارت، ابدا راحت نیست؛ اما نتایج مثبت حاصل از آن، به تلاشش میارزد.
۱) آزادی
برپایی حرفه مخصوص خودتان، به شما کنترل بیشتری بر روی کار و آیندهتان میدهد. شما هر روز با این علم از خواب بیدار میشوید که قرار است ناخدا کشتی خودتان باشید؛ و انتخاب مسیر روبهرویتان کاملا بستگی به خودتان دارد. این خودگردانی به شما اعتماد به نفس بالایی میدهد، و همچنین هیچ جایی برای عذر و بهانه باقی نمیگذارد.
زندگی فرزندتان با کسب حس قدرت و مسئولیتپذیری حاصل از این آزادی، تغییر خواهد کرد. اولین شغل (یا حتی پنجمین شغل) او شاید موفقیتآمیز نباشد؛ اما فرزندتان با کسب تجربه از آن، به تدریج بالغتر شده، و اعتماد به نفسش را برای شروع دوباره بالاتر میبرد.
پیشنهاد مطالعه: «کودک و کسبوکار: راهاندازی یک شغل ساده»
۲) لذت حل مساله
مهمترین هدف حرفههای کوچک، حل کردن یک مشکل، یا برطرف کردن یک نیاز است. اما هدف کارآفرینان متفاوت است. انسان وقتی که یک کارآفرین میبیند که دیدگاه خدماتیاش سبب کمک به بقیه شده، به شدت لذت میبرد.
کودکان از کمک کردن به دیگران بسیار لذت میبرند. وقتی میبینند که ایدههایشان به شخص دیگری در جامعه کمک میکند، یک حس عمیقی از مفید بودن، و قدرت نصیبشان میشود.
۳) انعطافپذیری
در ابتدای شروع هر کاری، احتمال ارتکاب اشتباه و خطا بسیار زیاد است. بعد از شکست خوردن، یا باید دوباره بلند شوید و با درس گرفتن از اشتباهاتتان دوباره شروع کنید، یا کاملا بیخیال کارآفرینی شوید.
مهارت عبرت گرفتن از اشتباهات، امر بسیار حیاتی برای آموزش کودکان (در هر زمینهای) محسوب میشود. آنها با یادگیری غلبه بر موانع پیشروی اهدافشان (یا پیدا کردن راهی برای عبور از آنها)، آبدیده شده، و یاد میگیرند که همواره در سختیها، میبایست به قدرت و مهارتشان تکیه کنند. بر روی این «انعطافپذیری» هیچ قیمتی نمیتوان گذاشت.
۴) نظم
وقتی رهبری یک کار بر گردنتان است، چه فروش شربت آبلیمو باشد، چه گرداندن یک فنآوری، موظفید که بخشی از هر قسمت کار را خودتان انجام بدهید؛ خصوصا در ابتدای مسیر. شما مجبورید که چگونگی ساخت یک بودجه و تراز نگاه داشتن آن را به خوبی فرا بگیرید؛ همواره از بازار و فروش ایدههایتان آگاه باشید؛ وقت و روند کارتان را مدیریت کنید؛ رابطه تشکیل بدهید و... این لیست به نظر بیپایان میرسد.
ایفای هرچه بهتر نقشتان در قسمتهای مختلف یک فنآوری یا کار، نظم، هوش و خلاقیت زیادی را میطلبد. کودک شما به سطحی میرسد و کارهایی را انجام میدهد که هیچگاه حتی به فکرش هم خطور نمیکرده؛ فقط به این دلیل که به عنوان یک کارآفرین، مجبور به انجام آن بوده است.
پیشنهاد مطالعه: ۶ راه برای آموزش مسئولیتپذیری، و پرورش روحیه کاری کودکان
۵) ریسکپذیری هوشمندانه
آدمیزاد بیش از هرچیزی، از ریسک فراری است. ما ذاتاً از خطر کردن میترسیم؛ زیرا در گذشته خیلی دور، ارتکاب این خطرها منجر به مرگمان (کشته شدن توسط حیوانات و بلایای طبیعی و...) میشده است. درحالیکه هنوز هم برخی از این ترسها در ذات انسانها وجود دارند، اما کارآفرینان معمولا نگرش متفاوتی را دنبال میکنند. شاید بهترین تعبیر برای درک این موضوع از زبان خبرنگار، نویسنده، و طنزپردازی به نام «فرانک اسکالی» گفته شده باشد: «چرا از درخت بالا نرویم؟ مگر آن بالا همان جایی نیست که پُر از میوه است؟».
کارآفرینان میبایست با «خطر کردن» وفق پیدا کنند. آنها همواره مجبورند که از خطرهایی که ارزش ریسک دارند، درس بگیرند. برخی از ریسکها قمار ابلهانهاند، در حالی که برخی از آنها ما را به «میوه»هایی میرسانند که ارزششان با طلا برابری میکند. توانایی تشخیص تفاوت این دو گونه از ریسک (و دلیر بودن برای انجام ریسکهای معقول)، میتواند در خیلی از زمینههای زندگی فرزندتان موثر باشد.
۶) حس غرور
«ریچارد برنسون» درباره شروع به انجام هر کاری میگوید: « قبل از هر چیز، شما میخواهید چیزی را خلق کنید که بعدها بتوانید به آن افتخار کنید».
راهاندازی یک حرفه و رسیدن به اهداف، به تدریج یک روحیه قوی از غرور را در فرزندانتان میپروراند. ارزش واقعی این غرور در زمینههای مختلفی نمود مییابد؛ از تمایل به زندگی ثروتمندانه گرفته، تا داشتن عطش برای تقویت حس غرورشان، به وسیله امتحان کردن چیزهای جدید. وقتی کودکتان ببیند که ایدههایش بخشی از زندگیاش شدهاند، هیچگاه از آنها دست نمیکشد.
۷) مستقل فکرکردن
در مدرسه معمولا به ما میآموزند که برای حل هر مشکل، تنها یک راهحل وجود دارد؛ اما زندگی واقعی، خلاف این موضوع را به ما ثابت میکند. همیشه راههای مختلفی برای بررسی و حل مشکل وجود دارد؛ که برخی از آن راهها، بهتر از بقیه هستند.
بسیاری از کارآفرینان، با نگرش «استقلالطلبی» و تفکر به عواملی بیرونی برای حل مشکلات مختلف، به دنیا میآیند. برخی از آنها به تدریج این مهارت را با شروع و رشد کارشان، صیقل میدهند. کارآفرین بودن به کودکتان یاد میدهد که از خلاقیتش، برای پیدا کردن راهحل برای رفع مشکلات بهره ببرد.
این امر کنجکاوی آنها را به اندازه کافی برای یافتن استراتژیهای جدید تحریک کرده، و به آنها میآموزد که در طول مسیر آن، انعطافپذیر باشند.
نمونههایی از کارآفرینان کمسن و سال
بر روی کاغذ، شاید به نظر بیاید که یک کودک دانش یا توانایی شروع یک تجارت را در سنین رشد، مثلا ۸ سالگی نداشته باشد؛ اما داستانهای الهامبخش زیادی از کودکانی که تجارتهای موفقی را حتی قبل از رفتن به دبیرستان شروع کردهاند، وجود دارد.
یکی از شناختهشدهترین مثالها در بین کارآفرینان جوان، «سر ریچارد برنسون» است. او در سن ۱۶ سالگی دبیرستان را رها کرد، و اولین تجارت خود را با افتتاح مجلهای فرهنگی مخصوص سن نوجوانان به اسم «دانشآموز»، برپا نمود. او سپس شرکت «ویرجین رکوردز» را راهاندازی کرد، و در حال حاضر نیز موسسه «ویرجین گروپ» را که بر روی بیش از ۴۰۰ شرکت و خدمات دیگر نظارت دارد، میگرداند.
کارآفرین جوان دیگری به نام «بن کاسنوکا»، تجارت خود با مضمون «کامکِیت» را وقتی تنها ۱۳ سال داشت، شروع کرد. «کامکیت» نرمافزارهای مورد نیاز را برای ارتقای سیستمهای ادارات دولتی کوچک و کمکار محلی مهیا میکند، و به آنها کمک کند که خدمات بهتری را به مشتریانشان ارائه دهند. در حال حاضر فعالیتهای نرمافزاری شرکت کامکیت در بسیاری از شهرهای امریکا مورداستفاده قرار میگیرد، و بیش از ۲۵ هزار شهروند و کارمند، از خدمات آن بهره میبرند.
«برنان آگرانوف»، خالق «هوپ سواگ»، تجارت خود را در سن ۱۳ سالگی آغاز کرد. وقتی به سن ۱۷ سالگی رسید، تجارتش از هفت طریق درآمدزایی داشت (درحالیکه هم به مدرسه میرفت، و هم چهار شب در هفته ورزش میکرد).
آیا فرزندتان علاقهمند به رسیدن به این درجه از تعالی است؟ در ابتدا امکان دارد که بیشتر کودکان تمایلی برای کارآفرینی از خود نشان ندهند؛ اما همچنین امکان آن وجود دارد که غافلگیرتان کنند. در هرحال، شما باید به آنها یادآور شوید که راهاندازی یک تجارت ناموفق نیز میتواند درسهای ارزشمندی به آنها، برای مواجهه با آیندهشان بیاموزد.
در بخش بعدی، روشهایی که به وسیله آن میتوان کودکمان را تشویق به راهاندازی یک شغل کرد را توضیح میدهیم.