در مطلب گذشته به این نکته اشاره کردیم که ممکن است همسرتان به دلایل مختلف تا آخر عمر در کنارتان نماند، و مجبور شوید بار زندگی را به تنهایی به دوش بکشید. همچنین گفتیم جمعیت زنان فقیر در دوران بازنشستگی سه برابر مردان فقیر است. به این دلایل شما باید کنترل امور مالی خود را در دست بگیرید تا دچار غافلگیری و فقر نشوید. علاوه بر دلایل مطرح شده دو دلیل دیگر نیز وجود دارد که نباید کنترل امور مالیتان را به شوهرتان بسپارید:
دلیل سوم: ممکن است اصلاً از امور مالی سر در نیاورد
شاید شوهرتان آنقدر آدم خوبی باشد که لنگهاش در دنیا پیدا نشود: بهترین دوست و همسفرتان باشد، مهربان و باهوش باشد، آشپزیاش حرف نداشته باشد، ورزشکار باشد، و شاید حتی حقوق ماهیانه بالایی هم داشته باشد. هیچیک از این موارد به معنی آن نیست که از پس امور مالی هم بربیاید.
البته، اینجا نمیخواهیم مردان و زنان را در برابر هم قرار دهیم. بیاطلاعی از امور مالی، مرد و زن نمیشناسد. اینطور نیست که شوهرتان وقتی به دنیا میآمد، خدا دانشی از نظریههای مالی را بهصورت یک بسته نرم افزاری در مغزش جاگذاری کرده باشد. با توجه به وضعیت افتضاح آموزش مالی، کسی از شماها مقصر نیست؛ موضوع این است هر کسی میتواند از یکسری مفاهیم اولیه مالی بیخبر باشد. در واقع، ۵۶ درصد از مدرکداران دانشگاهی در آمریکا نتوانستند آزمون سهپرسشیِ سواد مالی را درست پاسخ دهند؛ این یعنی احتمال اینکه شریک زندگیتان یکی از این افراد باشد بیش از ۵۰ درصد است.
زنان خود را دست کم نگیرند، هیچ مردی با استعداد مادرزادی در امور مالی متولد نشده است.
یک دلیل آشکار وجود دارد که نشان میدهد باید مردان و زنان با هم درباره این موضوع تصمیم بگیرند: معمولاً دوتا مغز از یکی بهتر کار میکنند!
تصور کنید که چقدر اوضاع مالی - و نیز زندگیتان - بهتر میشود اگر دونفره و آگاهانه و با چشمانی باز درباره مسائل مالیتان تصمیمگیری کنید. به این ترتیب، میتوانید مطمئن باشید که مسیر حرکتتان به سمت اهداف مشترک است و میتوانید پیش از آنکه خیلی دیر شود، اشتباهات همدیگر را شناسایی کنید. زمانی که به تصمیمهای پیچیده برمیخورید (که غالباً تصمیمهای مالی هم اینگونهاند)، میتوانید عقلهایتان را روی هم بگذارید و یک تصمیم خوب اتخاذ کنید.
همچنین، ارزش مسئولیتپذیری در اتخاذ تصمیمهای مالی درست را نباید کوچک شمرد. لازم نیست کسی که شما را در قبال تصمیمهای مالیتان مسئول میداند حتماً همسرتان باشد، اما اگر بههرحال این شخص شریک زندگیتان باشد، چنین چیزی کاملاً منطقی مینماید.
داشتن گفتوگوهای مالی با شریک زندگیتان کار راحتی نیست، اما در هر صورت باید انجامش دهید.
همانطور که انتظار میرود، رایجترین دلیلی که برای طلاق ثبت شده است مسائل مربوط به پول است. پول میتواند پیچیدگی و دشواری بیافریند، بهویژه اگر پولتان کافی نباشد، اما اگر همین موضوع باعث نشود که بکوشید با همسرتان گفتوگوی مالی برقرار کنید، آنوقت دیگر چه دلیلی میتواند شما را به این کار قانع کند!)
هیچوقت به اندازه امروز از نقشهای کلیشهای جنسیتی دور نبودهایم (که جای شکر دارد)، اما احمقانه است طوری وانمود کنیم که انگار چنین چیزی در زمانه ما اصلاً وجود ندارد. هنوز به زنان میآموزند که فایدهشان در فرزندآوری و خانهداری نهفته است و به مردان میگویند که باید خرجومخارج خانه را فراهم آورند. غیرممکن است که بتوان مدام یکی از این نقشها را بر عهده داشت. برخی مردم، در مواجهه با این موضوع، صداقت را کنار میگذارند و به دروغگفتن روی میآورند؛ هم به خودشان دروغ میگویند و هم به دیگران. مثلاً دور از انتظار نیست که مردان برای جلب توجه زنان طوری تظاهر کنند که انگار استاد مسائل مالیاند.
در عوض، پیشنهادم این است که بیایید کاری را بکنیم که در آن ماهریم، نه چیزی که این نقشهای کلیشهایِ جنسیتی میخواهند به خورد ما بدهند. و از قضا، شوهرتان ممکن است دقیقاً بهخاطر ویژگیهای مردانهاش، در کنترل امور مالیِ مهم گند بزند. (رجوع کنید به دلیل چهارم.)
زنان با عبور از نقشهای قالبی سنتی میتوانند سرمایهگذاران بهتری نسبت به مردان باشند.
دلیل چهارم: مردان، به اندازه زنان، سرمایهگذاران خوبی نیستند
بگذارید کاملاً رُک و پوستکنده به شما بگوییم: این احتمال وجود دارد که شوهرتان در درازمدت ضرر بسیار بزرگی به شما بزند. با این پول، چه کارهایی میتوانید بکنید؟ ممکن است یکعالمه ایده مختلف داشته باشید!
پژوهشها یکسره نشان میدهند که زنان در سرمایهگذاری بهتر از مردان عمل میکنند. اما دقیقاً چقدر بهتر؟ بستگی دارد که به کدام پژوهش استناد کنید، اما عملکردشان را چیزی بین ۴ درصد تا ۱٫۲درصد بهتر اندازه گرفتهاند. مطمئنا الان دارید به این فکر میکنید که «که چی؟ ۴ درصد؟ ۱٫۲ درصد؟ اینکه با صفر درصد هیچ فرقی ندارد»!
۱٫۲ درصد روی کاغذ چندان جذاب بهنظر نمیرسد (مثلاً اصلاً میتوانید تصورش را کنید که آدم بهخاطر ۱٫۲درصد تخفیف یک چیزی را بخرد؟ معلوم است که نه!)، اما در دنیای سرمایهگذاری تکتک درصدها حائز اهمیتاند، آن هم خیلی زیاد. تفاوتی بسیار بزرگ و قابل ملاحظه!
این پولی است که بابت توانمند انگاشتن شوهرتان ممکن است از دستتان بپرد. اما چرا مردان در سرمایهگذاری بهخوبیِ زنان نیستند؟ نظریههای زیادی برایش وجود دارد. یکی از این نظریهها میگوید که مردان معمولاً اعتمادبهنفس بیشتری دارند، که درواقع برای سرمایهگذاری ویژگیِ مثبتی نیست؛ ممکن است مردان خیال کنند بیش از مقدار واقعی، نسبت به امور مالی و نتایجی که کسب خواهند کرد کنترل دارند. به همین دلیل، احتمال دارد به «مدیریت فعال» یا «تجارت فعال» روی آورند، که یعنی خرید و فروش سهام و سرمایهگذاریهای دیگر.
فهم درست این موضوع خیلی مهم است: آدم فقط زمانی بهصورت فعالانه به تجارت سهام میپردازد که مطمئن باشد سودش میتواند از میانگین بازار جلو بزند، اما از قرار معلوم هیچوقت چنین اتفاقی رخ نمیدهد، مخصوصاً در بازههای زمانی بلند. شوهرتان یکی مثل وارِن بافِت (Warren Buffett)، موفقترین سرمایهگذار قرن بیستم، نیست، اما احتمال دارد که در خیالاتش خودش را اینطور تصور کند.
گویا زنان در طول تاریخ در مواجهه با ناگواریها صبر و شکیبایی بیشتری از خود نشان دادهاند (که اصلاً هم غافلگیرکننده نیست).
لازمه سرمایهگذاریِ درست در سهام این است که دست به تغییرات دیوانهوار نزنید و همانطور به پیش بروید حتی اگر بهنظر برسد اوضاع خراب است.
برای در دستگرفتن کنترل چه باید بکنم؟
باید خودتان را وقف یادگیری کنید. یعنی کتاب بخوانید، در اینترنت مطلب بخوانید، پادکست گوش کنید، و به انجمنهای مجازی و واقعیای بپیوندید که سر و کارشان با پول است. باید سخت بکوشید که کنشهایتان را با اهدافتان هماهنگ کنید نه هیجانات لحظهایتان. کم بودن اعتمادبه نفس میتواند به عنوان یک عامل مثبت برای شما عمل کند زیرا شما را وادار به یادگیری و در نظر گرفتن احتیاطات لازم میکند. چنانچه مسولیتپذیری را چاشنی زندگیتان کنید، و ازکمک یک دوست یا شریک زندگی و یا یک سیستم یا برنامه و فردی آگاه بهره بگیرید، قطعا موفق خواهید شد.