aaalafkherstext

ورود
x
یا
x
ثبت‌نام
x

یا

زنان نان‌آور خانواده؛ آپارنا آگاروال (بخش دوم)

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)
آپارنا آگاروال

در بخش اول این مجموعه مقالات به مسائل مالی زنانی که مسئولیت خانواده با آنان است پرداختیم و گفتیم فکر کردن درباره مسائل مالی‌ می‌تواند اضطراب‌آور باشد، خیلی اضطراب‌آور! آن‌ها ممکن است ناچار باشند ماهیانه اقساط و بدهی‌های متعددی را بپردازند و یا حساب‌های پس‌انداز مختلفی را برای مواقع لزوم پر کنند و از فرزندان یا اعضای خانواده مراقبت کنند.

با وجود تحمل مشقات زیاد سرپرستی خانواده، اما آنها احساس موفقیت کرده و به خود افتخار می کنند.

امروز به معرفی شخصی متفاوت می‌پردازیم. یک زن سرپرست خانوار فوق‌العاده از هند، آپارنا آگراوال، از موسسه المنتوم مانی (Elementum Money).

او بازاریابی بود که تبدیل به برنامه‌ریز مالی شد و حالا تنها نان‌آور خانواده‌اش است، آن هم در کشوری که این امری معمول نیست.

یکی از خوبی‌های اینترنت که من عاشق‌اش هستم شانس ملاقات با زنان دیگر کشورها و آموختن از زندگی آن‌هاست. ما با چالش‌های متفاوتی روبرو هستیم اما در عین حال مشترکات زیادی داریم و می‌توانیم به یکدیگر در سرتاسر جهان کمک کنیم.

بیایید بیشتر در مورد زندگی او بدانیم...

سلام، من آپارنا آگراوال یک برنامه‌ریز مالی با گواهی رسمی هستم که در بمبئی هند زندگی می‌کنم. من از قدیم طرفدار پروپاقرص بلاگ‌های امور مالی شخصی بودم و این اواخر به جد دنبالشان می‌کنم.

برای من یکی از جالب‌ترین چیزهایی که مردم به اشتراک می‌گذارند داستان زندگی‌شان و فهمیدن این است که چگونه جنبه‌های گوناگون زندگی یک شخص بر زندگی مالی او تاثیر می‌گذارد. من متوجه شدم که داستان من، یک زن از کشوری جهان سومی، بسیار متفاوت است و می‌تواند الهام‌بخش باشد.

شروع معمولی

من در دهلی نو پایتخت هند در دوران اقتصاد بسته هند متولد شدم. وقتی چهارسال داشتم آزادسازی (لیبرالیزاسیون) بزرگ اقتصاد هند اتفاق افتاد و دروازه‌ها به پیشرفت اقتصادی و حمایت از مصرف‌کننده باز شد.

هند هنوز کشوری جوان است چرا که تنها کمی بیشتر از ۷۰ سال است از زیر سلطه بریتانیا خارج شده است. تا سال ۱۹۹۱ اقتصاد هند هنوز در تلاش بود تا روی پای خود بایستد. در دوران اقتصاد بسته، هیچ شرکت خارجی اجازه فعالیت در خاک هند را نداشت. در حقیقت در سال ۱۹۷۷ دولت، فعالیت شرکت‌هایی مثل کوکاکولا و آی بی‌ام (IBM) را متوقف کرد. این شرکت‌ها سرانجام در سال ۱۹۹۱ فعالیت‌هایشان را از سر گرفتند. امروزه شرکت‌های چند ملیتی برای ورود به بازار هند با هم رقابت می‌کنند. حتی برندهای ارزان عامه‌پسند غربی نیز با توجه به نرخ تبدیل ارز در هند خواهان دارند.

همچنین، والدین من هنوز دورانی را به خاطر دارند که برای خرید یک موتور باید ۱۵ سال صبر می‌کردند. آنها برای خرید یک موتور وسپا درخواست دادند و سه تا چهار سال منتظر ماندند تا بالاخره در سال ۱۹۸۲ آن را تحویل گرفتند.

در سال ۱۹۹۰، ماروتی سوزوکی (Maruti Suzuki) ماشینی به نام ماروتی ۱۰۰۰ (Maruti ۱۰۰۰) را معرفی کرد. مردم می‌توانستند آن را با ۳۵۰۰۰ روپیه (معادل ۶۰۰ دلار امروز) پیش‌خرید کنند. خنده‌دار اینکه هرکس این ماشین را پیش‌خرید می‌کرد اخطار تفحص مالیات بر درآمد دریافت می‌کرد چرا که دولت به هرکس که این مقدار پول داشت، مشکوک می‌شد.

صنعت خدمات مالی نیز نوپا و در عین حال استفاده از آن‌ها ساده‌تر بود. اگر نیاز به بیمه داشتید تنها می‌توانستید به بیمه‌گزار دولتی –شرکت بیمه زندگی (LifeInsurance Corporation) – مراجعه کنید. صندوق‌های سرمایه‌گذاری مشترک نیز، دیگر صنعت نوپا بود که تنها چند بازیگر دولتی داشت. در دوران بعد از آزادسازی، با ورود بخش خصوصی به صنعت، صنعت کم و بیش به یکباره رشد کرد. با شکل گیری رقابت بیشتر، صنعت خدمات مالی نیز پیچیده و گیج‌کننده شد و منجر به این شد که اکثریت مردم از آنها دوری کنند.

سیستم بانکی نیز بی‌اغراق ابتدایی بود. پدر من برای برداشت پول، یک فیش از شعبه بانک می‌گرفت و دو ساعت بعد برای دریافت پول برمی‌گشت. در این زمان، فیش بین چند بخش مختلف در شعبه بانک دست به دست می‌شد. او سرانجام بانکش را عوض کرد چون بانک جدید، Indian Overseas Bank، بالاخره سیستم پرداختی معرفی کرد که او می‌توانست مستقیماً یک چک را به حساب گذاشته و پول نقد پرداشت کند. در آن زمان هنوز چیزی از کارت بانکی و کارت اعتباری نشنیده بودند.

تنها شبکه تلویزیونی مجاز؛ شبکه دولتی بود به نام دوردارشان (Doordarshan) به معنی لغوی «نگاه کردن از راه دور». بعد از سال ۱۹۹۱ رسانه‌های خارجی و مروج مصرف‌گرایی که از نظر بصری جذاب بودند، با شبکه Starرابرت مرداک (Robert Murdoch) وارد شدند. مردم هند شروع به دیدن چیزهایی کردند که بالقوه از دست داده بودند و تاثیر رسانه روی عادات مصرف‌کننده به یکباره افزایش چشمگیری یافت. در سال ۲۰۱۶، ۸۵۷ شبکه در هند وجود داشت که ۱۸۴ شبکه پولی بودند.

اگر برایتان سوال ایجاد شد که چرا من گزارش بلند اقتصادی در مورد هند می‌دهم به این دلیل است که تاثیر شدیدی روی زندگی مالی من داشت. من کودکی از دوران پیش از لیبرالیزاسیون هستم و والدینم آموخته بودند چگونه پول را در زمان کمبود آن مدیریت کنند.

پدر من مانند بیشتر افراد اطرافش، شغل ثابت دولتی داشت. شغل‌های خصوصی زیاد رایج نبود. با وقوع آزادسازی، کشورهای خارجی اجازه ورود به کشوردریافت کردند و با ورودشان شغل‌های شرکتی با درآمد بالا ایجاد کردند.

صرفه‌جویی و قناعت چیزهایی است که من در کودکی از نزدیک دیده‌ام و با آن‌ها زندگی کرده‌ام. با وقوع آزادسازی و انفجار فرصت‌های هزینه‌ها، هدر دادن پول آسان شده است اما گاهی ریشه‌ها توجهی به محیط پیرامون ندارند.

مسیر من به سمت بازاریابی

من با اینکه همیشه در ریاضی خوب بودم، اما حقیقتاً نمی‌توانم بگویم که به آن علاقه داشتم. وقتی داشتم در تاریخ فارغ‌التحصیل می‌شدم متوجه شدم که تحقیق و پژوهش سرانجام من نیست. به بازرگانی تغییر رشته دادم چرا که تبلیغات همیشه مثل یک کودک نظر مرا جلب می‌کرد.

در سال دوم تحصیل در رشته مدیریت کسب‌وکار (MBA)، پدرم کمی تلاش کرد من را ترغیب کند تا به جای بازاریابی، تخصص مدیریت مالی را دریافت کنم. اما مدیریت مالی مرا می‌ترساند و این کاری نبود که بتوانم خودم را در حال انجامش تصور کنم. به راهم برای بازاریاب شدن ادامه دادم و به یک شرکت خرده فروشی پیوستم.

در دانشگاه همیشه جزو افراد رتبه برتر بودم ولی در شرکت یکی از پایین‌ترین حقوق‌ها را دریافت می‌کردم. اولین حقوق ماهیانه من تنها ۳۰۰۰۰ روپیه (حدود ۵۰۰ دلار) بود. هنوز به خاطر دارم که از من سوال شد چرا در این کار مانده‌ام. این واقعیت که مجبور نبودم کار فروش انجام دهم و مستقیماً می‌توانستم بازاریابی کنم تا حدودی باعث شد در پذیرفتن قرارداد کار تردید نکنم. ولی پس از مدتی، اعتقاد پیدا کردم که فروش، یک تجربه ضروری و پایه‌ای است و می‌تواند چیزهای زیادی به شخص بیاموزد. اگر قرار بود دوباره از اول شروع کنم، شغل فروش را امتحان می‌کردم.

تغییر مسیر به مدیریت مالی شخصی (Personal Finance)

امروز من باور دارم که حقوق اندک برای من موهبت بود. من آموختم که چطور با آن پول اندک در شهر گرانی مانند بمبئی زندگی کنم و خوش بگذرانم و برای شرکت در عروسی دوستانم به نقاط دیگر کشور سفر کنم. همچنین توانستم در طول سه سال و نیم در نتیجه اتوماسیون حساب بانکی‌ام ۳۰۰٫۰۰۰روپیه پس‌انداز کنم.

در دو سال اول کارم، در یک اتاق کوچک ۹ متری با یک دختر دیگر زندگی می‌کردم. ما به ندرت از اتاق خارج می‌شدیم چون صاحبخانه و خانواده‌اش درست همانجا زندگی می‌کردند و ما برای خارج شدن از اتاقمان باید از اتاق‌نشیمن آن‌ها گذر می‌کردیم.

پس از سه سال و نیم کار در شرکت خرده‌فروشی، پیشنهاد کار در بخش بازاریابی بزرگترین بانک خصوصی کشور را دریافت کردم. من بارها به این پیشنهاد فکر کردم. حتی فکر کار در یک موسسه مالی هم برای من خواب‌آور بود اما آن‌ها پیشنهادی به من داده بودند که نمی‌توانستم رد کنم.

در ابتدا به بخش وام‌دهی پیوستم. در سه روز اول کارم، به مرکز پردازش اعتبار منتقل شدم. در آنجا از نزدیک شاهد مراحل مختلف امتیازدهی اعتبار و تائید وام بودم. این یک دنیای جدید و به طرز شگفت‌آوری هیجان‌انگیز بود که من انتظار داشتم کسالت‌آور باشد.

حدود دو سال بعد داشتم با دو دوست نزدیکم قهوه می‌نوشیدم. برای آن‌ها در مورد وام مسکنی که گرفته بودم و سرمایه‌گذاری در دادوستد سهام و صندوق‌های سرمایه‌گذاری صحبت کردم. آن‌ها با تعجب به من نگاه کردند و گفتند در مورد هیچ یک از آن‌ها هیچ اطلاعی ندارند. یکی از آن‌ها در مورد این حرف زد که چگونه موفق شدند تقریباً هیچ پولی پس‌انداز نکنند!

این لحظه «یافتم» من بود (اشاره به جمله منتسب به ارشمیدس هنگام کشف شیوه سنجش خلوص طلا – یافتم!). دریافتم که احتمالاً چیزی که به آن زیاد علاقه نداشتم مدیریت مالی شرکت‌های سهامی (Corporate Finance) بود که نمی‌توانستم با آن ارتباط برقرار کنم. در عوض مدیریت مالی شخصی واقعاً مناسب من بود. برای اطمینان از اینکه توانایی کافی در این زمینه دارم، خود را برای امتحانات دریافت گواهی‌نامه برنامه‌ریز مالی در سال ۲۰۱۷ آماده کردم و با موفقیت آن را پشت سر گذاشتم. همزمان شروع به نوشتن کردم تا مدیریت مالی شخصی از نقطه نظر یک هندی را تشریح کنم.

تبدیل شدن به تنها نان‌آور خانه

من با همسرم در اولین شغلم در تیم بازاریابی شرکت خرده‌فروشی آشنا شدم. سه سال از ازدواجمان می‌گذشت که متوجه ناامیدی و خمودگی او نسبت به کارش که در آن زمان شغلی در یک شرکت ارتباطات هندی چندملیتی بود شدم. هر دوی ما موافق بودیم که او در بازاریابی به نسبت راهی که شغل‌اش پیش پای او گذاشته بود بسیار خلاق‌تر و بهتر است.

اواخر سال ۲۰۱۶ تصمیم گرفتیم که همسرم کار پر درآمدش را رها کند تا آژانس بازاریابی خودش را تاسیس کند. در آن زمان ۵۵درصد درآمد خانوار را او تامین می‌کرد و ۴۵درصد آن را من. همچنین ما یک وام مسکن و سه وام شخصی در جریان داشتیم. بعد از اینکه این تصمیم را گرفتیم، در آخر هفته جلسات زیادی داشتیم تا بررسی کنیم چگونه می‌توانیم بر اساس حقوق دریافتی من دخل و خرجمان را یکی کنیم.

کارفرمای جدید و فعلی‌ام (یک بانک دیگر) پیشنهاد یک وام خانه با نرخ بهره کارمندی تا سقفی مشخص را به من داد. اولین کاری کردم به جریان انداختن آن بود چرا که باعث می‌شد بخش بزرگی از درآمد ماهیانه را پس‌انداز کنیم.

هر دوی ما به باشگاه ورزشی گرانی می‌رفتیم. من باشگاهم را تغییر دادم و به باشگاه رایگان اداره رفتم و متوجه شدم چقدر خلوتی و راحتی را دوست دارم.

همسرم پس‌انداز اجباری بازنشستگی‌اش را که از طرف کارمندان در حسابی سپرده‌گذاری می‌شد را برداشت کرد (با علم به اینکه دوباره آنرا با قدرت جایگزین می‌کند). با این پول یکی از وام‌های شخصی را تسویه کردیم و دو وام دیگر نیز در هم ادغام و تبدیل به یک وام شخصی جدید با بهره کمتر شدند که توسط کارفرما داده شد.

امروز ۷ ماه از تاسیس آژانس همسرم می‌گذرد. او تعداد کمی مشتری داشته و تمام درآمدش تاکنون برای تزریق مجدد در کسب‌وکارش ذخیره شده است. عملاً من تنها نان‌آور خانواده هستم. باقی‌مانده پول بازنشستگی توسط همسرم برای پوشش برخی هزینه‌های شخصی او و پرداخت تعدادی قبوض خدماتی استفاده شد.

با اینکه اکثر اوقات بیشتر از یک فکر گذرا نیست، اما هر وقت به آن فکر می‌کنم کاملاً به خودم افتخار می‌کنم که تنها نان‌آور خانواده هستم. این به همسرم اجازه می‌دهد به دنبال رویاهایش برود و من اطمینان دارم اگر جایمان عوض می‌شد او هم با کمال میل همین کار را می‌کرد.

مسیر مالی شما چگونه است؟

هرچه بیشتر وارد دنیای بلاگ‌های مدیریت مالی شخصی می‌شوم، بیشتر پی به قدرت داستان‌های الهام‌بخش می‌برم.

هرکس مسیر مالی خودش را دارد. این مسیر ممکن است با درک عمیق بودن چاه بدهی‌های سنگین با بهره بالا یا با شوق دست یافتن به استقلال مالی شروع شود. این مسیر می‌تواند با این فکر که می‌خواهید در زندگی کارهای بیشتری انجام دهید یا با این فکر که می‌خواهید ثروتمندتر شوید شروع شود.

مسیر مالی هر شخص منحصربه‌فرد است. برخی در نزدیکی ساحل پارو می‌زنند، برخی حس خفگی و تلاش برای روی آب ماندن را احساس می‌کنند و برخی دیگر شنا کردن را غریزی به هنگام افتادن در عمق دریا، می‌آموزند.

مسیر مالی شما چگونه است؟ آیا از آن راضی هستید یا وقت آموختن شنا رسیده است؟

1 1 1 1 1 Rating 0.00 (0 Votes)

  دسترسی فعلی شما اجازه مشاهده نظرات تحت این بخش را نمی دهد

logo-samandehi

treebottom

address    سعادت آبادبلوار پیام | میدان بهرود خیابان عابدی | پلاک ۳  | واحد ۳

tel    ۶۳ ۲۴ ۱۱ ۲۲