پیشتر با شخصیت آرکاد، ثروتمندترین مرد بابل، آشنا شدیم و دیدیم که او چگونه توانست خود را از یک شهروند معمولی به سرمایهداری بزرگ تبدیل کند. در ادامه داستان جذاب و آموزنده دیگری از آرکاد دربارة هفت راهکار برای رهایی از مشکلات مالی خواهیم خواند. در دو بخش گذشته درباره پنج راهکار صحبت کردیم و اکنون به ادامة آن میپردازیم.
راهکار ششم: به فکر تامین آینده خود باشید
آرکاد به شاگردانش میگوید: «یکی از مسائل مهم این است که انسان درآمد مناسبی برای روزهای آینده خویش تدارک ببیند و به فکر روزگار پیری خود باشد. همچنین برای تامین آتیه و راحتی خانوادهاش نیز چارهای بیندیشد؛ چرا که همیشه در کنار آنها نخواهد بود.»
منظور آرکاد از بیان این جملات، پرداختن به اهمیت بیمه عمر و تامین آینده بود. او معتقد بود که بههرحال هر انسانی روزی به جایی خواهد رسید که دیگر قادر نیست همانند روزهای گذشته درآمد کسب کند، و اگر از قبل برای چنین روزهایی برنامهریزی نداشته باشد، ممکن است زندگی خود و خانوادهاش را تباه کند. هر فرد در مسیر کسب ثروت، باید نگاهی هم به آینده داشته باشد و با سرمایهگذاریهای موثر و سودآور آسودگی آتیه خویش را تضمین کند. داشتن شغل پردرآمد و سرمایهگذاریهای سودآور نمیتواند انسان را از بیمه کردن آینده بینیاز کند. پس شایسته است که انسان زمان مناسبی را به اندیشیدن درباره راههای تامین آتیه و سرمایهگذاریهای عمر اختصاص داده و با قدرت هر چه تمامتر با آینده و زندگی در بازنشستگی روبهرو شود.
جلسه ششم نیز با این جمله طلایی از آرکاد تمام میشود:
راهکار هفتم: توانایی خود را برای کسب درآمد افزایش دهید
آخرین جلسه کلاس با یکی از حیاتیترین راهکارهای آرکاد برای رهایی از مشکلات مالی آغاز میشود. آرکاد از شاگردانش میخواهد که پول و طلا را فراموش کرده و لحظهای به خود بیندیشند؛ به چیزهایی که در ذهن و زندگیشان هست و باعث موفقیت آنها در این مسیر میشود. او میگوید: «ما باید خواهان پیشرفت باشیم، و این میل باید در ما نیرومند و قاطع باشد». مسئلهای که آرکاد به آن اشاره میکند، همان «تعهد ذهنی» است که امروزه بهعنوان یکی از ابتداییترین قدمها برای اندوختن ثروت مطرح میشود.
انسان باید ابتدا خواستههای کوچک خود را تامین کند و سپس از تجربیات و راهکارهایی که یاد گرفته، برای رسیدن به اهداف بزرگتر خویش استفاده کند. خواستهها باید ساده و مشخص باشند. اگر انسان گرفتار تعدد خواستهها و پیچیدگی آنها شود، ممکن است از هدف اصلی دور بماند. هر فرد باید تلاش کند تا در کار خود به سطوح بالاتری رسیده و توانایی خود را برای کسب درآمد افزایش بدهد. هر چقدر که دانش و مهارتهای فرد افزایش بیابد، درآمد او نیز بیشتر از پیش خواهد شد.
آرکاد سخنان خود را با هفتمین و آخرین راهکار ادامه میدهد:
در پایان آرکاد شاگردانش را به تفکر در این آموزهها و اجرایی کردن آنها دعوت میکند و از آنها میخواهد این آموختهها را با دیگر مردم شهر نیز در میان بگذارند تا همه بتوانند از موهبتهای شهر بزرگ بابل بهرهمند شده و در رفاه و خوشبختی زندگی کنند.
ماجرای پسر آرکاد و پنج قانون طلایی
در ادامه داستانهای آرکاد، ثروتمندترین مرد بابل، اینبار داستان آموزنده پسر او را خواهیم خواند.
در آن زمان رسم بوده که فرزندان خانوادههای ثروتمند کار نمیکرده و منتظر ارث و میراث مینشستهاند. اما آرکاد تصمیم دیگری برای پسرش، نوماسیر، گرفته بود. زمانی که نوماسیر به دوره جوانی میرسد، آرکاد برای ارث دادن به او یک شرط عجیب میگذارد: نوماسیر باید طی ده سال، صلاحیت خود را برای در دست گرفتن ثروت آرکاد ثابت کند. روزی آرکاد پسرش را فراخوانده و به او کیسهای طلا و یک لوح گلی میدهد؛ این کیسه و لوح گلی، چیزهایی بودهاند که آرکاد در آغاز راه خود از آنها محروم بوده است. بر روی این لوحه گلی، پنج قانون طلایی برای کسب ثروت نگاشته شده بود. نوماسیر باید از این دو موهبت استفاده کرده و بعد از ده سال نتیجه را به پدرش گزارش میداد.
نوماسیر راهی نینوا میشود تا از فرصتهای شغلی آن سرزمین برای کسب ثروت استفاده کند. او در ابتدای مسیر فریب چند شیاد را خورده و طلاهایش را از دست میدهد. او در ادامه نیز اسیر یک سرمایهگذاری بد شده و باقیمانده پولش را هم از دست میدهد. حالا نوبت لوح گلی و پنج قانون نگاشته شده بر روی آن است؛ شاید که نوماسیر جوان را نجات بدهند.
آرکاد بر روی آن لوح گلی، چه توصیههایی برای فرزندش نوشته بود:
قانون طلایی اول:
طلا، با خوشحالی و به مقدار روزافزون، به مردی روی میآورد که دست کم یکدهم از درآمد خود را پسانداز کند؛ تا برای آینده خود و خانوادهاش اندوختهای داشته باشد.
قانون طلایی دوم:
طلا، با سختکوشی و اشتیاق، برای ارباب عاقلی کار میکند که آن را در راهی سودآور به کار اندازد؛ و آنگاه همچون گلههای دشت رو به ازدیاد میگذارد.
قانون طلایی سوم:
طلا با حمایتِ صاحبِ محتاطی زیاد میشود که آن را با مشورت متخصصان مالی باتجربه سرمایهگذاری کند.
قانون طلایی چهارم:
طلا از دستان کسی میلغزد که آن را در معاملات و راههایی به جریان اندازد، که در آن زمینهها با اصول کار آشنایی کافی ندارد؛ و یا آن معاملهها مورد تایید افراد ماهر و باتجربه نیست.
قانون طلایی پنجم:
طلا از کسی فرار میکند که به دنبال درآمدهای غیرممکن باشد و یا از روی طمعکاری به دنبال افراد شیاد و حقهباز برود و یا به تجارب خام و هوسهای زودگذر خود اعتماد کرده و سرمایهاش را در راههای غیرمعقول سرمایهگذاری کند.
نوماسیر حسرت میخورد که چرا زودتر لوح گلی پدرش را نخوانده است. او ناامید نشده و به دنبال کار میگردد. شغل ساده نوماسیر، او را وارد یک سرمایهگذاری بزرگ کرده و در نهایت منجر به ثروتمند شدن او میشود.
۱۰ سال بعد از این ماجرا، نوماسیر نزد آرکاد برگشته و کل ماجرا را گزارش میدهد. در همان جلسه، نوماسیر پنج قانون طلایی پدرش را برای حضار میخواند تا از آن درس بگیرند. ما هم اینجا آن پنج قانون طلایی آرکاد برای ثروتمند شدن را آوردیم، تا همه با هم آنها را خوانده و به مقتضای زمان فعلی، به کار بگیریم!