برای هر تصمیمی که میگیرید باید بهایی بپردازید. بدون شک انتخاب یک چیز میتواند منجر به از دست دادن دیگری شود. وقتی تصمیم میگیرید وسیلهای را خریداری کنید، فرصت خرید وسایل دیگر را از دست میدهید. وقتی تصمیم میگیرید کاری را انجام دهید فرصت انجام کارهای دیگر را از خود میگیرید. هزینهی فرصتها آن بهایی است که میپردازیم تا وسیلهای را داشته باشیم که میخواهیم یا کاری را انجام دهیم که دوست داریم. هزینهی فرصت، هزینهای است که بابت فرصتهای ازدسترفته پرداخت میشود.
حالا یک مثال میزنم. فرض کنید یک شرکت باربری دارید. ده هزار دلار (یا مثلاً ۲۰۰ میلیون تومان) پول دارید تا آن را صرف تجهیزات جدید کنید. میتوانید با این پول یک کامیون جدید بخرید ولی بعد از خرید آن دیگر نمیتوانید کامپیوترهای ده سالهی شرکتتان را تعویض کنید؛ اما اگر کامپیوترها را هم تعویض کنید، کامیون کافی نخواهید داشت تا باربری بهتری انجام دهید. هر انتخابی کنید، بهایی خواهد داشت. در عمل، هزینهی فرصتها اینگونه خواهد بود.
درحالیکه این مفهوم پیوسته در کسبوکار به کار میرود، معمولاً در امور مالی شخصی نادیده گرفته میشود.
وقتی پول خود را برای کاری استفاده میکنید، دیگر نمیتوانید آن پول را به کار دیگری اختصاص دهید. اگر خودرویی را بهصورت قسطی با پرداخت ماهانهی ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان بخرید، دیگر نمیتوانید از آن پول برای سفر یا پسانداز دوران بازنشستگی استفاده کنید.
هزینهی فرصتها نه خوب است و نه بد. آنها تنها بهایی هستند که میپردازیم تا آنچه را انتخاب کردهایم، داشته باشیم. مشکل زمانی رخ میدهد که انتخابهایی که میکنیم، هدفمند نباشند؛ بلکه نتیجهی عکسالعمل غیر ارادی یا عادت باشند.
هر بار که پول خرج میکنید، هزینهی فرصتی همراه آن است. اما فقط گزینههای دیگر در زمان حال را قربانی نمیکنید؛ بلکه آزادی خود در آینده را هم قربانی میکنید.
جادوی ترکیبسازی
سیاستمدار آمریکایی، بنجامین فرانکلین، گفته است: «یک پنی پول پساندازشده مانند یک پنی پول حاصل از درآمد است.» در واقعیت یک پنی پول پساندازشده مانند دو پنی پول حاصل از درآمد است یا حتی بیشتر.
اگر مثلاً ۱۰هزار تومان خرج کنید، در حالی که میتوانستید آن را سرمایهگذاری کنید، نهتنها خود آن ۱۰ هزار تومان را از دست میدهید، بلکه سود حاصل از سرمایهگذاری آن هم نصیب شما نمیشود. با در نظر گرفتن درصد سود بانک، ۱۰هزار تومان شما طی یک سال ۱۲ هزار تومان و طی ۳۰ سال ۷۰هزار تومان میشود. (به این فرایند ترکیبسازی میگویند که انیشتین آن را قویترین نیروی جهان دانسته است.)
حالا ببینید وقتی هزینهی فرصت و ترکیبسازی کنار هم قرار میگیرند، چه اتفاقی میافتد.
گلولهبرفی ثروت
باید بیشتر از ۱۰هزار تومان درآمد داشته باشید تا واقعاً ده هزار تومان داشته باشید و اگر آن یک ۱۰ هزار تومان را خرج کنید، ارزش آیندهی آن را هم خرج خواهید کرد.
نتیجه چه شد؟ بهای خرج کردن ۱۰ هزار تومان در امروز میتواند ۷۰ هزار تومان در دوران بازنشستگی شما باشد.
در واقع، همین یک مفهوم است که اساس ثروت وارن بافت میلیاردر را تشکیل داده است. او وقتی ده سال داشت با این ایده آشنا شد و این نوع نگرش از آن زمان روی انتخابهای او تأثیر گذاشته است. در ادامه، نقل قولی را از زندگینامهی بافت میخوانیم.
پول کم میتواند با رشد پیوستهی سود و انفجار اعداد به ثروت تبدیل شود. بافت میتوانست ترکیبسازی اعداد را بهوضوح بزرگ شدن گلولهبرفی تصور کند. وارن به صورت دیگری به زمان فکر کرد. ترکیبسازی حال را به آینده دوخت. اگر یک دلار امروز چند سال بعد ارزشی ده برابر پیدا میکرد، پس این یک دلار و آن ده دلار در ذهن او یکی بودند.
هزینههای آگاهانه
مفهومی به نام هزینههای آگاهانه از رامیت سِتی، نویسندهی کتاب «به شما یاد میدهم پولدار باشید» برایتان نقل خواهیم کرد.
ستی میگوید: «اینکه آگاهانه خرج کنید به این معنی است که پولتان را با ارزشهایتان هماهنگ کنید. یعنی برای مسائلی که دوست دارید، زیاد پول خرج کنید و برای مواردی که از آنها خوشتان نمیآید هزینهای نکنید.» (برخی از متخصصان امور مالی از عبارت «هزینههای متفکرانه» استفاده میکنند تا به همین مفهوم اشاره کنند.)
هزینههای آگاهانه یعنی بدانیم در کجا و برای چه وسایلی پول خرج کنیم و کی پولمان را نگه داریم. هزینههای متفکرانه شما را وادار میکنند تا از هر خرید خود آگاهتر باشید.
این کار را با شکلی که مردم پولشان را خرج میکنند، مقایسه کنید. ما خرید میکنیم چون دیگران از ما این توقع را دارند. پول خرج میکنیم تا وسایلی را داشته باشیم که دیگران دارند. حق عضویت باشگاهی را میپردازیم که هیچوقت به آن نمیرویم، اشتراک مجلاتی را میگیریم که هیچوقت آنها را نمیخوانیم. ما از روی هوس خواروبار یا حتی وسایل گرانی مثل اتومبیل میخریم. به عبارت دیگر ما بدون فکر پول خرج میکنیم.
بهای این هزینهها و خرجهای اضافی خیلی زیاد است. آیندهی خود را برای حالِ نهچندان خوشایندی فدا میکنیم؛ اما میتوانیم با هزینههای آگاهانه هر خریدی را ارزیابی کنیم و از خود بپرسیم:
- چرا دارم این را میخرم؟ من را خوشحالتر میکند؟ آیا به من برای رسیدن به اهداف بلندمدتم کمک میکند؟
- آیا گزینههای ارزانتری وجود دارند؟ میتوانم این را قرض بگیرم یا اجاره کنم؟
شما بهای همان شیوهی زندگی را میپردازید که انتخاب کردهاید
برای مدتی طولانی حاضر بودم ماهانه ۵۰۰ هزار تومان خرج باشگاه و برنامههای تناسباندام کنم چون این کار من را ۱۰ کیلو لاغر کرده و به وزن ایدئالی رسانده بود. یک تصمیم آگاهانه گرفتم که این هزینه را بپردازم و استفادهی درست را هم از آن بکنم. متوجه این مسئله بودم که در حال قربانی کردن بخشی از آیندهام هستم؛ ولی وزن و سلامت جسمانیام برای من بسیار مهم بودند و میدانستم که این هزینه ارزشش را دارد.
از طرفی دیگر، نمیخواهم اتومبیل جدیدی بخرم. مسائل مالی در این زمینه به کنار، خیلی به ویژگیهای جدید اتومبیل اهمیت نمیدهم که بخواهم برایشان هزینه کنم. برای یک فرد دیگر شاید اتومبیل جدید ارزشش را داشته باشد و حق عضویت باشگاه هدر دادن پول باشد.
ستی میگوید: «مسائلی وجود دارند که مورد علاقهی ما هستند و خرج کردن برای آنها اشکالی ندارد؛ اما نمیتوان برای تمام این مسائل پول خرج کرد. پس وقتی میخواهید پول خرج کنید از خود بپرسید چه مسئلهای برای شما اهمیت خیلی زیادی دارد. پول خود را برای کاری خرج کنید که آن را دوست دارید.»
مربی امور مالی، تاد ترسیدِر یکبار برای من اینگونه توضیح داد: «تصمیم بگیر چطوری راحتی. درست یا غلطی در این مورد وجود ندارد. فقط باید بهای شیوهی زندگی منتخب خودت را بپردازی.»
- اگر میخواهید برای آینده پسانداز کنید باید قید راحتی در حال را بزنید.
- اگر میخواهید امروز راحت باشید، آینده را فدا میکنید.
این هم تعریف عملی هزینهی فرصتها بود. هیچکدام از دو گزینه صحیح نیستند؛ ولی نمیتوانید هر دو را باهم انتخاب کنید. انتخاب با شما است که ببینید کدام برای شما اهمیت بیشتری دارد: حال یا آینده؟ در حقیقت میتوان تعادل را حفظ کرد.
وقتی پولی خرج میکنید مطمئن باشید که این هزینه در راستای علایق و اهداف شما است.