بیستوهشتم ژوئن ۱۹۹۷، در سالنی که هم از گرمای اواخر بهار و هم از حرارت مسابقۀ بوکسی که در جریان بود، تب کرده بود، دو بوکسور بزرگ جهان روبهروی هم قرار گرفته بودند. فکر انتقام و بازپسگیری قهرمانیای که سال پیش ایواندر از مایک گرفته بود، مثل پرچم قرمزی جلوی چشمهایش را پوشانده بود. مایک باید به هر قیمتی که شده شکست سال ۱۹۹۶ را مقابل ایواندر هالیفیلد جبران میکرد.
بوکسوری که به هر قیمتی میخواهد برنده شود
او از همان آغاز ورودش به آوردگاه بوکس، لقبها و قهرمانیها را پشت هم ردیف کرده بود و نمیخواست بعدها از او بهنام یک بازنده یاد شود. مایک تایسون متولد ۱۹۶۶ بود و در سال ۱۹۸۶ قبل از تولد بیستسالگیاش، قهرمان شورای جهانی مشتزنی و جوانترین قهرمان بوکس جهان شده بود؛ رکوردی که هنوز هم متعلق به اوست. سال بعد قهرمان اتحادیۀ جهانی مشتزنی و فدراسیون بینالمللی مشتزنی شد. سال ۱۹۸۸ برای اولین بار مایکل اسپینکس را شکست داد و ۲۰ میلیون دلار جایزۀ مسابقه را برد. مایکِ شکستناپذیر بعد از وقفۀ سهسالهای که بهخاطر زندانیشدن در روند مسابقاتش ایجاد شده بود، حالا آمده بود که دوباره عناوین را یکییکی درو کند و قهرمان بلامنازع جهان شود.
بعد از ضربهای که ایواندر به سر مایک زد، انگار آن پرچم قرمز شروع به تکان خوردن کرد. مایک دیگر متوجه نبود چه کار میکند. بهسمت ایواندر حمله برد، اما نه از دستهایش و نه حتی برخلاف قوانین بوکس از پاهایش استفاده کرد؛ او با دندانهایش گوش ایواندر را گاز گرفت؛ آنقدر محکم که تکهای از آن کنده شد. داور مسابقه را متوقف و تایسون را بازنده اعلام کرد. تایسون جریمه و مدتی از فعالیت محروم شد.
درآمدهای هنگفت، خرجهای باورنکردنی
همانطور که خود تایسون گفته، او نهتنها در رینگ بوکس، که در همۀ جنبههای زندگیاش مثل یک دیوانۀ تمامعیار عمل میکرد. هرچند که الان در ۵۳ سالگی از کارهایی که کرده پشیمان است.
تایسون معروف به بدترین مرد جهان، قهرمانی که از محلههای فقیرنشین و بازداشتگاههای نیویورک راهش را بهسمت مسابقات بوکس کج کرده بود، اشتباههای زیادی مرتکب شده است. یکی از آنها بهقول خبرنگار مجلۀ نیویورکتایمز، تبدیل شدن به ماشین پولسازی برای خود و اطرافیانش بود. ماشینی که بعد از دو دهه فعالیت از کار افتاد و ۱۰ سال طول کشید تا به روال عادی برگردد.
مسابقات بوکس برای مردی که هرگز نمیبازد، غیر از ارضای حس برنده بودن، میلیونها دلار پول با خود میآورد. اما مرد شکستناپذیرِ آن سالها، خرج کردن پولهایش را بلد نبود. همانطور که برای برنده شدن در مسابقه، از هیچ کاری خودداری نمیکرد، برای بهدست آوردن چیزهایی که میخواست هم، اندکی عاقبتاندیشی نداشت.
تایسون تا سال ۲۰۰۳، چهارصد میلیون دلار درآمد بهدست آورده بود. او عاشق چیزهای گرانقیمت و نادر بود. تایسون در صنف جواهرفروشان به خرجهای بیحسابوکتابش مشهور بود؛ طوری که میتوانست هر چیزی را که چشمش را میگرفت، بدون پرداخت بهایش بخرد؛ چون فروشندهها مطمئن بودند، تایسون همیشه با پولها و خریدهای بیشتری برمیگردد. مثل مردچای یرشالمی، جواهرفروشی که در ۲۲ دسامبر ۲۰۰۳، یک زنجیر طلایی را که با هشتاد قیراط الماس تزئین شده بود، بدون دریافت حتی یک دلار به مایک داد. به این امید که تایسون با رقمهای درشتتری برمیگردد.
غیر از آن تایسون عاشق اتومبیل، لیموزین، عمارتهای باشکوه، گوشیهای هوشمند، لباسهای گرانقیمت، موتورسیکلت، برگزاری مهمانیهای بزرگ و حتی ببر سیبری بود و میلیونها دلار خرج این علایقش کرده بود. جدا از این خرجهای بیحسابوکتاب، تایسون انسان بیتدبیری بود. او بخشی از داراییاش را با سپردن به افراد نادرست مثل دن کینگ، مدیر امور مالیاش، از دست داده بود. همچنین، ۹ میلیون دلار سر توافق جدایی از همسر سابقش از داراییهایش کم شده بود؛ تا جایی که در سال ۲۰۰۳، رقم بدهیها و وامهای مایک از داراییهایش پیشی گرفت و مجبور شد اعلام ورشکستگی کند. رقمهای درشت بدهیهای او به این قرار بود:
۱۳.۴ میلیون دلار به سازمان خدمات درآمدهای داخلی آمریکا و ۴ میلیون دلار به ادارۀ مالیات بریتانیا؛
317 هزار و دویستویک دلار به خزانهداری جرجیا و میشیگان؛
600 هزار دلار به هفت شرکت حقوقی؛
800 هزار دلار به جیمی هنکمن آهنگساز.
پیری و صرفهجویی
مایک زمانی در جوانی میتوانست یکشبه ۳۰ میلیون دلار به جیب بزند؛ اما دیگر برای مبارزههای سخت پیر شده بود. چند سال بعد هم، شکستهای پیدرپی موجب شد یکسره از مسابقات بوکس دلسرد شده و خود را بازنشسته اعلام کند.
مایک تایسون بهای سنگینی برای بیسوادی مالیاش پرداخت کرد. از ثروت فراوانی که با کندن گوش رقیبان و کبود کردن بدنشان بهدست آورده بود، در سال ۲۰۱۶، طبق آنچه مجلۀ فوربس اعلام کرد، فقط یک میلیون دلار باقی مانده بود. او اکنون نه آن مرد خشمگین مهارناپذیر قدیم است و نه آن ماشین پولی که بیمحابا خرج میکرد. مایک با حضور در فیلمها و سریالها و فعالیتهایی از این قبیل طیف جدیدی از طرفداران را پیدا کرده و سعی میکند اینبار بهگونهای مخارجش را کنترل کند که دوباره به وضع سابق برنگردد.