در گذشته، دورهای بهنام نوجوانی از اساس وجود نداشت و کودکان پس از رسیدن به بلوغ یک بزرگسال محسوب میشدند، پس باید کار میکردند و خانواده تشکیل میدادند. بههمین دلیل، والدین نگرانیشان بابت آیندۀ کودک را با فرستادن او برای شاگردی در یک حرفه و یاد گرفتن مهارت و وارد شدن به بازار کار برطرف میکردند؛ در نتیجه، کار کردن کودکان چیز عجیب و غریبی نبود. اما دنیای امروز فرق کرده است. برای همه پذیرفته شده که کودکان نباید کار کنند؛ ولی همه این قانون کلی را رعایت نمیکنند. منظورم فقط دربارۀ کودکانی نیست که از سر فقر شدید مالی و مشکلات خانوادهشان مجبورند در وضعیتهایی نابهسامان کار کنند. چهبسا که در شرایطی مطلوب و فقط در جهت جاهطلبیهای والدینشان کار کنند؛ اما این موجب نمیشود که آنها را کودک کار ندانیم و ننامیم. یکی از کارهایی که کودکان انجام میدهند و ظاهری فریبنده و پرپول دارد، بازیگری است.
وقتی سینما تبدیل به صنعت شد، بازیگران کودک هم به شهرت و محبوبیت رسیدند. بعضی از آنها کارشان را در بزرگسالی ادامه دادند و بعضی دیگر برای تمام عمرشان از دوربین و مردم فرار کردند. شاید والدین این کودکان گمان میکردند موفقیت و آیندۀ خوبی را برای فرزندشان تضمین کردهاند؛ اما در واقع آنها را از تجربۀ واقعی دوران کودکی مانند همسنوسالهایشان محروم کردند. بیایید با هم یک نمونۀ واقعی را بررسی کنیم.
کالکین مکالی - یک کودک دوربینی
در دهۀ نود میلادی یکی از پرمخاطبترین فیلمهای کمدی کریسمس، فیلم «تنها در خانه» با بازی کالکین مکالی در نقش کوین بود. کوین پسر یک خانوادۀ شلوغ که از مسافرت کریسمس خانوادهاش جا میمانَد و در مدتی که تنهاست باید با مزاحمهای زیادی روبرو شود و از خود و خانهشان در مقابل آنها محافظت کند. کالکین مکالی پس از تنها در خانه، در چندین فیلم دیگر هم بازی کرد که البته هیچکدام بهاندازۀ تنها در خانه به موفقیت نرسیدند.
داستان پردردسر و پرماجرای این فیلم آینهای از زندگی آیندۀ بازیگر نقش اول آن هم بود. کالکین هشت خواهروبرادر داشت و پدرش سابقاً بازیگر تئاتر بود. پیش از آنکه کالکین بازیگر شود، آنها در یک آپارتمان کوچک زندگی میکردند و پس از آن خانهای ویلایی و بزرگ خریدند. پدر او به دنبال آن بود که فرزندان دیگرش هم مانند کالکین بتوانند موفق شوند. شاید بتوان اینطور گفت که او میخواست ناکامی خودش در دنیای بازیگری را با موفقیت فرزندانش جبران کند.
آنطور که روزنامهها نقل کردهاند، کالکین مکالی هیچوقت رابطۀ نزدیکی با پدرش نداشت و در چهاردهسالگی بهعلت لج کردن با او تصمیم گرفت بهکلی با سینما خداحافظی کند. البته کالکین در سالهای ٢۰۰۰ و ٢۰۰٣ بار دیگر شانسش را در تئاتر و سینما امتحان کرد؛ اما نتوانست دوران اوجش را تکرار کند.
وقتی پدرومادر کالکین جدا شدند، او هنوز به سن قانونی نرسیده بود. مالکیت ثروت او تا آن روز و نفع بردن از آیندۀ موفقی که برایش پیشبینی میکردند، موجب شد دعوایی حقوقی بر سر حضانت او بین آنها شکل بگیرد. کالکین با دیدن این وضعیت تصمیم گرفت تمام تلاشش را برای اینکه خودش مالک داراییاش شود بکند و سرانجام موفق هم شد. گفته شده از آن زمان پدرش رابطهاش را با او قطع کرده است.
کالکین در هفدهسالگی با همبازی کودکیاش ازدواج کرد و این وصلت در سال ٢۰۰۰ پایان یافت. دو سال بعد با یک هنرپیشۀ هالیوود ازدواج کرد که آن هم پس از هشت سال به طلاق انجامید. پس از آن، مدتی شدیداً معتاد شد که خوشبختانه توانست خودش را نجات داده و زندگیاش را سروسامان دهد.
وقتی به زندگی او نگاه میکنیم کسی را میبینیم که دوران کودکیاش بهپای آرزوهای تحققنیافته و خواستههای والدینش رفته است. البته او تجربههای منحصربهفردی بهخاطر بازیگری، کسب ثروت و رسیدن به شهرت داشته است؛ اما باید دید این تجربهها تا چه حد او را خوشبخت کرده و خاطرات خوبی برایش رقم زده است.
شهرت دامنگیر کودکان نسل هزاره
نکتۀ دقیقی که باید به آن توجه کنیم، تفاوت بین یادگیری مهارت و دانش برای یافتن راه آینده و انجام دادن کاری جدی مثل بزرگسالان و کسب درآمد است. نمونههای زیادی از کسانی که از کودکی وارد سینما و تلویزیون شدند و در دوران بزرگسالی هم به آن ادامه دادند، وجود دارد؛ اما هیچ آمار رسمیای از میزان رضایت آنها از شکلی که کودکیشان را گذراندهاند، وجود ندارد. این را هم باید در نظر داشت که وجود چند نمونۀ موفق مشهور بهمعنای این نیست که قرار گرفتن در مرکز توجه میلیونها نفر و کار کردن و پول درآوردن مثل بزرگترها نسخۀ مناسبی برای همۀ کودکان است.
در سالهای اخیر، گسترش اینترنت و امکانات فضای مجازی، موجب شده کودکان بسیار بیشتری در شرایطی که کالکین مکالی تجربه کرده است، قرار بگیرند. برخی شبکههای اجتماعی مثل یوتیوب و اینستاگرام که بر اساس محتوای تصویری شکل گرفتهاند، بستر مناسبتری را برای شهرت کودکان فراهم کردهاند. خصوصاً شبکۀ اجتماعی اینستاگرام بهعلت عکسمحور بودن، ویژگیهایی دارد که موجب میشود در فضای فرهنگی آن، نشان دادن هر چیزی مانند غذا و نوشیدنی، لباس، وسایل خانه، اتومبیل، دستسازهها و حتی اعضای خانواده باب شود.
در این شبکۀ اجتماعی، در کنار افرادی که تلاش میکنند با تولید محتوای خلاقانه، ارزشی به فضای مجازی اضافه کنند، برخی فقط به نمایش تجمل یا روزمرهشان اکتفا کرده و از این طریق دنبالکنندگان زیادی هم جذب کردهاند. یکی از انواع این دسته از اینفلوئنسرهای اینستاگرام پدرومادرهایی هستند که محتوای صفحههایشان تصاویر و فیلمهای کودکانشان است. فرزندان این افراد شکل جدیدی از کودکان کار را بهوجود آوردهاند که دوران کودکیشان تحت تأثیر دامنهای از شهرت و انجام دادن فعالیتهایی نامرتبط با سنشان قرار گرفته است.
سلطۀ شبکههای اجتماعی
والدین در دوران قبل از همهگیر شدن شبکههای اجتماعی از کودکاشان در سنین مختلف عکس میگرفتند و برایش آلبوم درست میکردند، قدش را یادداشت میکردند یا بعضی از وسایلش را برای یادگاری نگه میداشتند. این کار حوصله، سلیقه و احساسات زیادی میبرد؛ اما امروزه، همهچیز در حساب اینستاگرامی کودک خلاصه میشود.
این مسئله محدود به کودکان نمیشود. یکی از عوامل تأثیرگذار در انتخاب مقصد سفر برای افراد، موقعیتهای مناسب عکس گرفتن در آنجا برای منتشر کردن با هشتگهای مختلف در فضای مجازی است. گرفتن عکاس برای مراسمهایی که در گذشته خانوادهها با دوربینهای معمولی خودشان از آن عکس میگرفتند، مثل جشن تولد بچهها، امری عادی شده است.
نمایش غیر واقعی تجربۀ پدرومادری
عمر شبکۀ اجتماعی اینستاگرام هنوز آنقدر نیست که بتوانیم سرنوشت کودکانی که در آن به محبوبیت رسیدهاند، بررسی کنیم؛ اما بیایید به چند نمونۀ خارجی از کودکان اینستاگرامی فعلی نگاهی بیندازیم.
در سیدنی، کودکی چهارماهه به نام آگوست در وان حمام خانهشان در میان گلبرگهای تازه شناور است. مادرش که زنی با چهرهای شاداب و بلوند و برنزه است، در حالی که لبخند میزند، مراقب اوست. مادرش از این صحنه عکس میگیرد و با هشتگ #momentsiwanttoremember (لحظاتی که میخواهم یادم بماند) در اینستاگرام منتشر میکند.
٨۰۰۰ مایل آنسوتر در شهر هربر ایالت یوتا مادر و دختری با لباس هلورنگ مشابهی، کیک فنجانی میپزند. دختر که نامش الی است یک پیشبند کوچک هم بسته؛ اما به آن نیازی ندارد. مانند بقیۀ لوازم این آشپزخانۀ زیبا و بینقص با اوپن سفید، فرش خوشرنگ و وسایل استیل ضدزنگ، الی هم هیچوقت کثیف نمیشود.
در آرکانزاس، زنی بین چهار فرزند خود جلوی در خانۀ ویلاییشان ایستاده، دستهای فرزندانش را گرفته و با لبخند زدن به چهرۀ درهم یکی از آنها گویی میخواهد لذت داشتن فرزندانِ زیاد را نشان دهد.
در شهر اوجین اورگون، مادر دیگری دخترش را زیر درختی شکوفهدار به سینهاش چسبانده است.
دنیای پدرومادران اینستاگرامی جهانی فرعی است که در آن هیچگاه لیوانهای شیر نمیریزند، شکوفههای درختان همیشه باز هستند و مادران برای آنکه در حمام تنی به آب بزنند، فرزندشان را شیر بدهند و پوشک عوض کنند، آرایش غلیظ میکنند.
برخی هم سعی میکنند زندگی خود را واقعیتر نشان دهند؛ اما همانها هم هیچوقت از بحث با همسرشان سر نگهداری از بچهها یا گریههای طولانی و اخلاقهای بد فرزندانشان نمیگویند.
واضح است که واقعیت زندگی با چیزی که آنها به نمایش میگذارند، متفاوت است. فرزند داشتن در کنار همۀ خوبیهایش آنقدر سخت هست که مادر با آرایش از اتاق زایمان بیرون نیاید یا هر روز در دامن طبیعت با کودکش عکسهای حرفهای نگیرد.
این مسئله دو سوی دارد. یکی کودکی که پیش از آنکه به قدرت تشخیص خوب و بد برسد، عکسها و فیلمهایی از تمام لحظات زندگیاش برای صدها هزار نفر پخش شده است و دیگری نمایشی تجملی که هیچ ربطی به زندگی واقعی ندارد.
تجربۀ شهرت و کار در کودکی دو چیز متفاوت هستند که گاهی به یکدیگر گره میخورند. مردم به کودکی که ترکیبی از این دو را تجربه کند، دیگر کودک کار نمیگویند و دلشان برای او نمیسوزد. آنها جزء بچههای خوشخبتی طبقهبندی میشوند که شانس از ابتدا بهشان رو کرده است. ولی باید بدانیم آسیبهای زیادی در کمین این کودکان قرار دارد. در مطلب بعدی به بررسی ابعادی از مسئلۀ شهرت و ثروت در کودکی میپردازیم که کمتر به آن توجه شده است.