یک مطلب مهیج و شگفتانگیز دیگر در حوزهی زنان نانآور؛ این مطلب در خصوص مگان دان (Megan Dunn) است. مگان مسیر شغلی موفقی در یک شرکت داروسازی برای کمک به مدیریت داروهای جدید سرطان داشته و از زمان کودکی برای به دست آوردن پول سخت کار کرده است. او داستان شغلی اعجابانگیزی دارد که انتظارش را نخواهید داشت. بیایید بیشتر درباره او بدانیم.
از خودت برایمان بگو!
اسم من مگان دان است. من و شوهرم در حومه شهر شیکاگو زندگی میکنیم و ۱۷ سال هست که در کنار هم هستیم، ما در سال اول دانشگاه با هم آشنا شدیم. ما دو پسر داریم: تئو که ۸ سال دارد و وینستون که ۱۶ ماهش است. من دوست دارم در اوقاتفراغتم کارهای خلاقانه انجام دهم. باید بگویم پسزمینهای در هنر دارم و از آنجایی که شغل فعلیام هیچ ربطی به هنر ندارد، از هنر بهعنوان یک سرگرمی لذت میبرم. اخیرا خلاقیتم در تعمیر و تزئین خانهای که تابستان قبل خریدیم و نیاز مبرمی به بازسازی داشت به کارم آمد.
هماکنون بهعنوان مدیر مطالعات بالینی برای یک شرکت داروسازی کار میکنم. من آزمایشهای جهانی دارو برروی ترکیبات سرطانشناسی جدید را مدیریت میکنم. اساسا وقتی یک داروی بالقوه تستهای پیشاکلینیکی (مانند مطالعات جانوری) را پشت سر میگذارد، ما موظفیم که آن را به تعداد محدودی از انسانها بدهیم تا سلامت و تاثیرگذاری دارو را محک بزنیم.
بیایید کمی وارد جزئیات شویم: چه مقدار پول در میآورید و چقدر طول کشید تا به اینجا برسید؟ آیا شما یک میلیونر هستید یا در راه تبدیل شدن به آن؟
خیلی خوشم آمد که شما صریحا میپرسید چقدر درآمد دارم. به نظر میرسد که این موضوع آنقدر برای مردم خارج از عرف است که از آن طفره میروند، انگار ارزش هر فرد به عنوان یک انسان به نحوی با دستمزدش ارتباط پیدا کرده است. من حدودا ۱۵۰ هزار دلار در سال درآمد دارم بسته به اینکه چه مقدار پاداش کسب کنم. درآمد پایه من کمی بیشتر از ۱۳۰ هزار دلار است.
میتوانم بگویم که سیر شغلیام را در ۲۱ سالگی، درست بعد از دانشگاه شروع کردم، اما در واقع از ۱۱ سالگی بهعنوان پرستار بچه شروع به کار کردم. چیزی که در اوایل زندگی به خوبی از پس آن برآمدم، یادگیری نحوه پول درآوردن و دانستن ارزش چیزی که کسب میکردم، بود. والدین من آنقدر پول نداشتند که برایم چیزی بخرند. پولی وجود نداشت یا اگر هم بود، به اندازهای نبود که بتوانم لباسی هماندازهی خودم بخرم (به یاد دارم که کیفهای استفاده شدهی عمهام را میگرفتم و سعی میکردم با لباسهایم ست کنم). همانطور که بزرگتر میشدم در دوران راهنمایی من را به دلیل پوشیدن لباسهایی که برایم کوتاه شده بود و پیراهنهایی که معلوم بود هزار بار شسته شده، مسخره میکردند. به محض اینکه به نظرم رسید به اندازهی کافی بزرگ شدهام، شروع به پخش آگهیهای پرستاری بچه در محله کردم. من در سنین پایین به خودم آموختم چگونه در مسائل مالی خودکفا باشم.
پیشنهاد مطالعه: پسانداز با پول کم برای رسیدن به علایقمان
چگونه بهعنوان نیرویکار شروع به کار کردید؟
اولین شغل حرفهای من کار کردن بهعنوان متخصص بهداشت روان بود. ۲۱ ساله بودم و این اولین شغل واقعی من بیرون از دانشگاه محسوب میشد. این شغل نیاز به مدرکی در زمینهی روانشناسی داشت و درآمد آن کمی بیشتر از ۱۱ دلار در ساعت بود. درست است، اگر به عنوان پیشخدمت ادامه داده بودم میتوانستم پول بیشتری در بیاورم، اما من میخواستم یک شغل حرفهای را شروع کنم و میدانستم که از صفر شروع کردن عیبی ندارد.
بهعلاوه در آن موقعیت به اندازهی کافی پسانداز داشتم (در طول دانشگاه حداقل ۴۰ ساعت در هفته در شغلهای مختلفی کار کرده بودم) که اگر هم نتوانستم بلافاصله یک زندگی پایدار ایجاد کنم، خیالم راحت باشد. کار من مدیریت بزرگسالانی با بیماریهای روانی بود که نیاز به زندگی گروهی داشتند. آنها افرادی به شدت بیمار بودند که با تمام اشکال روانپریشی در نبرد بودند. به من تف میانداختند، به من متلک میگفتند، من را چنگ میزدند، روزانه با همه نوع عبارات بیادبانه و تحقیرآمیزی روبهرو میشدم. تقریبا ۳ ماه دوام آوردم.
پیشنهاد مطالعه: چگونه به اهداف کوتاهمدت مالیمان برسیم؟
چگونه از جایی که شروع کردی به جایی که الان هستی رسیدی؟
من در دانشگاهی که برای دوره کارشناسی خود میرفتم بورسیه کامل تحصیلی گرفتم. در طول چهار سال تحصیل، اجازه داشتم در هر ترم، هرتعداد ساعت که میخواهم کار عملی بگیرم. همیشه قدر موقعیتهایی را که برای افزایش درآمد برایم پیش میآمد، میدانستم. تصمیم به کسب دو مدرک در رشتههای هنر و روانشناسی و جا دادن یک دوره تحصیل خارج از کشور (بورسیه تحصیلی این هزینه را نیز پوشش داد) در برنامهام گرفتم. هدف من تبدیل شدن به یک هنردرمانگر بود. هرچند کلاس سال آخر هنردرمانی نظرم را در مورد این نقشه عوض کرد. این کلاس توسط دو آموزگار که صاحب یک فروشگاه محلی نخ بودند، برگزار میشد. ما کلاسها را با ترسیم احساساتمان شروع میکردیم.
خب، شغل بعدیام در حوزهی روانشناسی بود. سعی کردم به یک موسسهی عالی روانشناسی بروم، اما یک تماس هیجانزده به مادرم درباره شروع این نقشه، به اظهارنظر تحقیرآمیز او که گفت: چه کسی میخواهد مخارج آنرا بپردازد، ختم شد. دلسرد شده از تنها چیزی که به نظر میرسید برایم اهمیت داشت، وارد کار شدم. معلوم شد که این بهترین راه برای پرداختن به هرچیزی است: کسب درآمد.
به سرعت پی بردم که متخصص بهداشت روان شغل مناسب من نیست، و خوشبختانه قبل از گرفتن مدرک کارشناسیارشد این رشته به این موضوع پی بردم. من در مدرسه از یادگیری فعالیتهای تجربی لذت میبردم و تصمیم گرفتم تا این مسیر را امتحان کنم. بدون اینکه واقعا بدانم دارم چه کاری انجام میدهم، عبارت پژوهش را در یک سایت کاریابی جستوجو کردم. شغلهایی مربوط به هماهنگکنندهی پژوهش به نمایش درآمد و من سریعا هرچه آگهی را که در رابطه با سوابق کاریام بود، بررسی کردم.
جایگاهی در شغل دستیار ارتوپد و مطالعات تغییر شکل ستون فقرات به من رسید. شبها بهعنوان پیشخدمت کار کردم تا کمکی برای درآمدمان باشد، و به اندازهی کافی خوششانس بودم که به خاطر مدرک کارشناسی ارشدم در مدیریت تحقیقات بالینی، کارفرمایم به من پول بدهد. وقتی که مدرک ارشد خود را گرفتم، میتوانستم شغلهای بهتری در کار میدانی بهعنوان مدیر پژوهش عملی، ناظر مطالعاتی برای شرکتهایی که مستقیما با سرمایهگذاران دارویی کار میکنند یا کار کردن در شرایط دشوارتری همچون تومورشناسی به دست بیاورم. من خودم را با ادامه دادن به تحصیل به چالش کشیدم و مدرک دکتری علوم بهداشتی خود را کسب کردم. یک دورهی مختصر کاری بهعنوان مدیر اجرایی برای یک سازمان غیرانتفاعی پژوهش پرتودرمانی سرطان گذراندم. سپس راهم را با کار کردن به صورت مستقیم برای شرکتهای دارویی ادامه دادم، یعنی همان جایی که اکنون حضور دارم.
پیشنهاد مطالعه: توصیههایی برای ارتقای شغلی زنان + فایل صوتی
در زمینه شغلی و مالی در زندگیتان چه هدفی را دنبال میکنید؟
واقعیتاش را بخواهید برای خودم هدفگذاری نکردهام. من فقط میخواهم همیشه بتوانم خانوادهام را ۱۰۰درصد تامین کنم.
بزرگترین چالش بهعنوان یک مادر نانآور خانه چیست؟ بهترین قسمت آن چیست؟
بزرگترین چالش بهعنوان یک مادر نانآور خانواده این است که مجبورید با تصوراتی که از شما وجود ندارد کنار بیایید. چیزهای کوچکی وجود دارند و روزانه به من یادآوری میکنند که جامعه هنوز بر این فرضیه که مرد سرپرست خانواده است، اداره میشود. تقریبا هر موقع که برای غذا بیرون میرویم صورتحساب را کنار شوهرم میگذارند. معلمها و مربیان من را با نام خانوادگی همسرم صدا میکنند و اینکه عنوان من همیشه «خانم…» است، نه «دکتر…».
خیلی چالشبرانگیز است که من برای آنچه به دست آوردهام به سختی تلاش کرده باشم اما به این احساس نرسم که به خاطر تلاشهایم است که به من پاداش داده میشود.
ما در شهرک زیبایی زندگی میکنیم، پسرم به یک مدرسهی خصوصی میرود و عضو یک تیم فوتبال خصوصی است. به خودم افتخار میکنم که میتوانم چنین امکانات بزرگی را برای خانوادهام تامین کنم، اما تضمین میکنم که اکثریت مردم همه اینها را دستاوردهای شوهرم میدانند نه خودم.
مادران زیادی در مدرسهی پسرم حضور دارند که به نظر میرسد موفقیتهای شغلی همسرشان را بهعنوان دستاوردهای خودشان میدانند، اما به نظرم وارونهی این امر به ندرت اتفاق میافتد. آیا تابهحال شنیدهاید یک مرد خانهنشین از اینکه مجبور نیست کار کند به خودش افتخار کند؟ یا اینکه بهخاطر آخرین پاداش بزرگ همسرشان توانسته باشند حمام و آشپزخانهشان را بازسازی کنند؟ قطعا نه!
پیشنهاد مطالعه: دنیای زنانه و مشکلات مالی
کلید به دست آوردن چنین درآمد بالایی را چه میدانید؟
کلید دستیابی به چنین درآمد بالایی این است که هرگز به خودتان نگویید «این وظیفهی من نیست». هرگز فکر نکنید که شما در انجام کارهای سخت یا خارج از چهارچوب شغلیتان بسیار خوب هستید. همچنین مهم است که از موقعیتهای بهتری که بهوجود میآیند به نحو احسن استفاده کنید. معمولا مردم فکر میکنند اگر درحال انجام کار نامطلوبی هستند بهتر است به آن ادامه دهند. من از زمانی که مسیر شغلی خود را شروع کردم کارهای مختلف زیادی برای شرکتهای متفاوتی انجام دادم، چون هرگز از یک موقعیتی با درآمد بهتر اجتناب نکردم.
بیشتر اوقات اگر به دنبال افزایش حقوق هستید، بهتر است به دنبال کار در یک شرکت جدید بگردید تا مذاکره برای افزایش حقوق فعلیتان. همچنین، هرگز از مذاکره کردن نترسید! فکر میکنم بیشتر مردم به پذیرش اولین پیشنهادی که نیرویانسانی به آنها میدهد راضی هستند. اینطور نباشید! شما همیشه میتوانید چیزی بهتر از پیشنهاد اولیه بهدست آورید.
در مورد استراتژیهای پسانداز و سرمایهگذاریتان به ما بگویید.
مهم است که از همهی فواید سرمایهگذاری شرکتتان استفاده کنید. برای مثال، شرکت ما حدودا ۶درصد از هر سرمایهگذاریام را به حساب بازنشستگیام واریز میکند. همچنین آنها حدودا ۵درصد حقمشارکت سالانه میدهند. با گرفتن کامل مزایای حقمشارکت، درآمدم را به اندازهی ۱۱درصد افزایش دادهام. این کار حدودا ۱۴هزار دلار پول مجانی در سال برایم خواهد داشت.
همچنین فکر میکنم که درصورت اتفاق، برای هزینههای ناخواسته آماده باشم. تا زمانی که پساندازم خیلی کمتر از سه ماه حقوقم باشد اصلا خیالی آسوده نخواهم داشت. با این روش اگر درختی روی خانه شما بیفتد یا همسرتان قبل از باز شدن کامل در گاراژ، ماشین را به آن بکوبد (این یکی را از روی تجربه میگویم) میتوانید بدون استفاده از کارت اعتباری و زیربار قرض رفتن به آن رسیدگی کنید.
اینکه به تنهایی عهدهدار مخارج خانواده باشم مسئولیت بزرگی است. اگرچه طبیعتا همیشه برای پول ارزش قائل بودهام و زحماتی که برای به دست آوردن آن نیاز است را درک کردهام. بنابراین هیچوقت در بهبود و مدیریت بودجهام به مشکل بر نخوردهام. این امر برای من به چیزی مثل یک سرگرمی لذتبخش تبدیل شده است. در واقع بهدنبال تعادل بخشیدن به مخارجمان در هر دو هفته هستم، این برایم یادآور خوبی است از تمام چیزهایی که در مسیر شغلیام میتوانستم بدست بیاورم.
همیشه قدر موقعیتهایی را که برای افزایش درآمد برایم پیش میآمد، میدانستم.
سه مورد از بهترین توصیههای شما
سه مورد از بهترین توصیههای شما برای کسی که تازه به دنیای کار وارد شده، در مسیر شغلی خود دستوپا میزند یا فقط دنبال این است که چگونه پول خود را بهتر مدیریت کند چیست؟
۱) از استفادهی کارت بانکی برای مخارج روزانهتان خودداری کنید
تا زمانی که نمیتوانید مخارج و بودجهتان را به خوبی کنترل کنید، از پول نقد استفاده کنید. با این کار دقت بیشتری درمورد میزان پولی که خرج میکنید خواهید داشت؛ اگر پولی در کیف پولتان باقی نمانده است، برای غذا خوردن به بیرون نمیروید. زمانی که به درک خوبی از مخارجتان رسیدید، استفاده از کارت بانکی اشکالی ندارد.
۲) فکر نکنید چون تمام معیارهای موردنیاز یک شغل را ندارید نمیتوانید برای آن درخواست استخدام دهید
از منطقهی امن خود خارج شوید و یاد بگیرید قابلیتهای خودتان را در رزومه و در طول مصاحبه شغلیتان به نمایش درآورید.
۳) هیچوقت زیادی با کارتان خو نگیرید
اگر شرایط رفتن به موقعیتی بزرگتر و بهتر پیش آمد از آن اجتناب نکنید.
مگان دان داستان بینظیری دارد. تلاش و شهامت و خلاقیت این زن تعجبآور است. فکرکردن به پرستاری کودک در ۱۱ سالگی! او توانسته با خودباوری، خود را از فقر به وضعیتی عالی برساند. بنابراین از این به بعد هر جا که میل به گله و شکایت از زندگی داشتید از خودم بپرسید؛ آیا به اندازه مگان دان تلاش کردهام؟ مگر نه اینکه او نیز یک انسان معمولی مانند من است؟
پیشنهاد مطالعه: موانع فردی موفقیت و استقلال مالی زنان